گذاشتم آن عوضی ـ همان موش آلفا ـ گولم بزند و باور کردم که فرق کرده و آدم خوبی شده است. ولی آفتابپرست هم نمیتواند خالهایش را بپوشاند چه برسد به خلافکارِ دورویی مثل چِیس آمبروز
(mohammad amin)
یک بار دیگر به خلاء سرک میکشم؛ به جایی که حافظهام باید آنجا باشد. مثل این است که دستت را توی جیبت فرو کنی تا چیزی را برداری که باید آنجا باشد، ولی نیست. با این تفاوت که چیزی که من دنبالش میگردم کلید یا گوشی نیست؛ کل زندگیام است.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
صبور است و درک میکند. این کارش هم عصبانیام میکند. چرا همه باید صبور و فهمیده باشند؟ یکی از خوبیهای زندگی در خانه این است که بتوانی با خانوادهات بحث و جدل کنی.
حدیث حسینی
این همه آدم دور و بَرَم هستن ولی انگار بازم تنهام
book worm
ناراحتی، همهٔ انرژی آدم را بیرون میکشد.
Book
چیزی رو که نمیتونی باهاش روبهرو بشی فراموش میکنی.
Book
به نظرم مشکل همین است. زیادی اعتمادبهنفس دارد و فکر میکند همهجا از او استقبال میشود.
Book
«همیشه دشمنه که بهت شلیک میکنه، بچه. ولی آدمِ مُرده براش مهم نیست که چه یونیفرمی تنشه. برای من بهتره که کل اون اتفاق جهنمی رو ـ با مدال و بقیهٔ چیزا ـ فراموش کنم.»
حَـدیـثـهــ
. موقع تماشای اخبار تلویزیون سر مجری داد میزند و او را «احمق» مینامد و سریالهای طنز را با چهرهای بیاحساس نگاه میکند تا ثابت کند که خندهدار نیستند. او شک ندارد که تلسکوپ فضایی هابل الکی است و تصاویری که به زمین میفرستد توی یکی از استودیوهای فیلمسازی هالیوود ساخته شدهاند. او دارد با همهٔ قرصهای نقرس که حاضر نیست بخورد گردنبند درست میکند. نقشه کشیده تا وقتی آنقدر پرستار دانکن را عصبانی کرد که مجبور شد استعفا بدهد، گردنبند را به عنوان هدیهٔ خداحافظی تقدیمش کند.
کاربر ۳۲۰۶
من پروژهٔ ارزشمندش را با صدایم آلوده کردهام. این هم یکی دیگر از جُرمهایم در حق انسانیت است؛ مثل اذیتکردنِ برادرش، مثل نمردنم بعد از سقوط از پشتبام.
کاربر ۳۲۰۶