بنجامین گفت: «برای همینه که من همچین اسم کسلکنندهای دارم.»
سم گفت: «آخ، نه. اینم اسم باحالیه.»
بنجامین گفت: «نه نیست. دوتا بن توی کلاس ما هست. مامان میگه میخواست وقتی به دنیا اومدم خودش اسمم رو انتخاب کنه. بابا حق این کار رو نداشت. اینه که یه اسم کسلکننده گیرم اومد. اما برای همینه که اسم استن، استنه.»
«چون میخواستی اون هم یه اسم کسلکننده داشته باشه؟»
«اسم استن کسلکننده نیست. کوتاه استنوسه.»
«استنوس؟»
گفتم: «استنوس کلوراید. یه مادهٔ شیمیاییه. روی خمیردندون نوشته بود.»
سم خندید.
بنجامین با غرور گفت: «مامان منفجر شد.»
ن. عادل
سم پرسید: «پس اون این اسم رو اختراع کرد؟ لورت؟»
«نه، پیداش کرد.»
«چطور آدم یه اسم رو پیدا میکنه؟»
«در این مورد، از روی شامپو. از روی یکی از مواد تشکیلدهندهاش، سولفات سدیوم لورت. بابا فکر کرد کلمهٔ قشنگیه و مثل یه اسمه.»
«درست فکر کرده.»
«به نظر مامان اینطور نیست. بابا قسم میخوره اون موقع بهش گفته این اسم از کجا اومده و شاید هم مامان گفته باشه، اما مریضتر از اون بوده که یادش بمونه. من هفت سالم بود که مامان از ماجرا سردرآورد و اونوقت بود که از عصبانیت منفجر شد: "اسم دخترت رو از روی یه مادهٔ شیمیایی انتخاب کردی؟!" از این حرفا.»
ن. عادل
باید همچنان نقش آدمی را بازی کنم که اعتماد به نفس دارد، چون اگر نکنم، اگر ساکت باشم، نامرئی میشوم.
Book
دلم میخواست تصادفها پیش از رسیدن به پایانی که از آن خوشم نمیآمد متوقف شوند.
Book
«حقیقت عجیبتر از واقعیت است.»
Book
باید وانمود کنید نترسیدهاید، حتی اگر ترسیده باشید.
Book
بنجامین بچهٔ تنهایی است، تنها شده چون به نظر بسیاری از دیگر بچهها عجیب است
Book
میدانستم واقعاً چه حسی دارد. همان حسی که همه هرازگاهی داریم: چرا من؟
Book
باید همچنان نقش آدمی را بازی کنم که اعتماد به نفس دارد، چون اگر نکنم، اگر ساکت باشم، نامرئی میشوم
𝐑𝐎𝐒𝐄
مامان نمیگذارد هیچ کاری را خودم تنهایی بکنم و از طرف دیگر همیشه میگوید باید یاد بگیرم مراقب خودم باشم چون قرار نیست کس دیگری از من مراقبت کند
𝐑𝐎𝐒𝐄