بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این دختر نامرئی نیست | طاقچه
تصویر جلد کتاب این دختر نامرئی نیست

بریده‌هایی از کتاب این دختر نامرئی نیست

انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۱از ۲۵ رأی
۴٫۱
(۲۵)
سرانجام پی به قدرت عشق خدا می‌برید و می‌فهمید که او تمام مدت آنجا، پشت سرتان، منتظرتان بوده است.
Book
چرا گاهی فراموش می‌کنید چقدر یکی را دوست دارید، تا اینکه او را از دست می‌دهید؟
Book
دل آدم برای چیزی که هرگز نداشته تنگ نمی‌شود.
Book
اگر مردی به‌شدت و با دقت نگاه کند، بخت را خواهد یافت؛ چرا که گرچه دختر بخت نابیناست، اما نامرئی نیست.
آســاره
همهٔ ما گاهی می‌خواهیم کسی باشیم که نیستیم
𝐑𝐎𝐒𝐄
انیشتین این را هم گفته است که: «تصادف شیوهٔ کائنات برای گمنام ماندن است.»
Book
احساسی که هنگام تماس با چیزی بزرگ، چیزی قدرتمند، چیزی بیرون از وجودمان به ما دست می‌دهد اسمی دارد و اسمش عرفان است.
Book
آن‌وقت بود که مامان زد زیر گریه و به من گفت چقدر متأسف است، اما من بهش گفتم نباشد، چون دل آدم برای چیزی که هرگز نداشته تنگ نمی‌شود. چون من از وضعم ناراحت نیستم، چون برایم مهم نیست که کور باشم. چیزی که برایم مهم است این است که مردم طوری با من رفتار می‌کنند انگار احمقم.
بوک تاب
چرا گاهی فراموش می‌کنید چقدر یکی را دوست دارید، تا اینکه او را از دست می‌دهید؟ چرا این‌قدر احمقیم؟ نباید همیشه یادمان باشد کسانی که دوست‌شان داریم از هرچیز دیگری برای‌مان مهم‌ترند؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
مرد بنجامین را نادیده گرفت و گفت: «چشمات چه مشکلی دارن؟ می‌شه توی دوربین نگاه کنی؟» نگاه نکردم. نمی‌توانستم. «مشکلت چیه؟» تمام. بس بود. اشک‌هایم جاری شدند و از کوره در رفتم. گفتم: «من هیچ مشکلی ندارم.» بعد صدای دیگری به گوش رسید. مسافری پشت سرم بود. شنیدم مردی با صدایی سالخورده و خشک و بم کنارم آمد. «بس کنین، نمی‌بینین این خانم جوان دچار نقص بینایی هستن؟» نگهبان گفت: «چی؟» گفتم: «من کورم. کور. نمی‌دونم دوربین مسخره‌ات کجاست، خب؟» نگهبان برای مدتی طولانی ساکت شد. و صدای پچ‌پچ و زمزمه از پشت سرم به گوش رسید. گونه‌هایم سرخ شدند و دنبال دست بنجامین گشتم.
ن. عادل
باید همچنان نقش آدمی را بازی کنم که اعتماد به نفس دارد، چون اگر نکنم، اگر ساکت باشم، نامرئی می‌شوم.
Book
بنجامین گفت: «برای همینه که من همچین اسم کسل‌کننده‌ای دارم.» سم گفت: «آخ، نه. اینم اسم باحالیه.» بنجامین گفت: «نه نیست. دوتا بن توی کلاس ما هست. مامان می‌گه می‌خواست وقتی به دنیا اومدم خودش اسمم رو انتخاب کنه. بابا حق این کار رو نداشت. اینه که یه اسم کسل‌کننده گیرم اومد. اما برای همینه که اسم استن، استنه.» «چون می‌خواستی اون هم یه اسم کسل‌کننده داشته باشه؟» «اسم استن کسل‌کننده نیست. کوتاه استنوسه.» «استنوس؟» گفتم: «استنوس کلوراید. یه مادهٔ شیمیاییه. روی خمیردندون نوشته بود.» سم خندید. بنجامین با غرور گفت: «مامان منفجر شد.»
ن. عادل
سم پرسید: «پس اون این اسم رو اختراع کرد؟ لورت؟» «نه، پیداش کرد.» «چطور آدم یه اسم رو پیدا می‌کنه؟» «در این مورد، از روی شامپو. از روی یکی از مواد تشکیل‌دهنده‌اش، سولفات سدیوم لورت. بابا فکر کرد کلمهٔ قشنگیه و مثل یه اسمه.» «درست فکر کرده.» «به نظر مامان این‌طور نیست. بابا قسم می‌خوره اون موقع بهش گفته این اسم از کجا اومده و شاید هم مامان گفته باشه، اما مریض‌تر از اون بوده که یادش بمونه. من هفت سالم بود که مامان از ماجرا سردرآورد و اون‌وقت بود که از عصبانیت منفجر شد: "اسم دخترت رو از روی یه مادهٔ شیمیایی انتخاب کردی؟!" از این حرفا.»
ن. عادل
دلم می‌خواست تصادف‌ها پیش از رسیدن به پایانی که از آن خوشم نمی‌آمد متوقف شوند.
Book
«حقیقت عجیب‌تر از واقعیت است.»
Book
باید وانمود کنید نترسیده‌اید، حتی اگر ترسیده باشید.
Book
بنجامین بچهٔ تنهایی است، تنها شده چون به نظر بسیاری از دیگر بچه‌ها عجیب است
Book
می‌دانستم واقعاً چه حسی دارد. همان حسی که همه هرازگاهی داریم: چرا من؟
Book
باید همچنان نقش آدمی را بازی کنم که اعتماد به نفس دارد، چون اگر نکنم، اگر ساکت باشم، نامرئی می‌شوم
𝐑𝐎𝐒𝐄
مامان نمی‌گذارد هیچ کاری را خودم تنهایی بکنم و از طرف دیگر همیشه می‌گوید باید یاد بگیرم مراقب خودم باشم چون قرار نیست کس دیگری از من مراقبت کند
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۱۸۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۱۸۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۸۲,۲۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد