ولی همهٔ اینها قبل از امشب بود، قبل از اینکه بداند دنیا واقعاً چهجور جایی است.
masm
خواب بد بهتر از بیخوابی است.
=o
هر چیز پیر و زشتی که بد نیست.
=o
با طرز فکر واقعبینانه نمیشه به افسانهها گوش داد.
هلیا طارمی
قویم، بهار را نشان میداد، ولی هوا بوی پاییز داشت. آفتاب تندی بر فراز سِلار هالو میتابید و آخرین تکههای یخ روی درختها را آب میکرد. بخار مثل روح از خاک بلند میشد و مه پاییزی را که در زمین یخزده پنهان شده بود، به آسمان میبرد.
کاربر ۱۴۰۲۲۷۷
اگه مقصد خوبی داشته باشین، فرار کردن اصلاً بد نیست.
Jolan...
آنها بهسوی مرگ حرکت میکردند!
Baran
«افسانهها با بقیهٔ داستانها یه فرقی دارن و اونم اینه که کسی نمیدونه از کجا شروع شدهن. آدمها افسانهها رو خلق نمیکنن، فقط بارها و بارها تکرارشون میکنن. داستانی که من میخوام براتون بگم هم...» او به صندلیاش تکیه داد و گفت: «یه افسانهست.»
✓
مالی آرام بهطرف کمدش رفت که یک آینهٔ تَرَکخورده داشت. دوست نداشت به آن نگاه کند، ولی مجبور بود. سرش را بالا گرفت و به تصویرش توی آینه چشم دوخت؛ «واقعیت نداره.»
دختری که توی آینه بود، به مالی شباهت داشت؛ ولی یکجور دیگر بود. پوستش لطیف بود. کَکومَکهایی که از مادرش به ارث برده بود، ناپدید شده بودند. گونههایش را نیشگونی گرفت تا سرخ شوند، ولی آنها تغییری نکردند. آرام کلاهش را برداشت و به موهایش اجازه داد دور گردنش بریزند.
تقریباً سیاه شده بودند.
او دستهای از آنها را توی دست گرفت؛ موها از سرش جدا شدند و مثل علفهای هرز روی انگشتهایش افتادند. با وحشت موهایش را پرت کرد و گفت: «نه، نه، نه، نه...»
ن. عادل
. داستانها به آدمها کمک میکنن با دنیای واقعی روبهرو بشن؛ حتی اگه داستان ترسناکی باشن... ولی دروغ برعکسه؛ باعث میشه خودت رو پنهون کنی.»
lilith