من مردی منجم هستم و شنیدم که قرهمیسین مردی مهربان و غریبنواز دارد، اینجا آمدم تا بین سکنهٔ مهربان این شهر از علم خود استفاده کنم
danesh
به روستاییانی که با او بودند میسپرد که یک وجب از وی جدا نشوند و هرچه او میکند تقلید کند
danesh
و اگر عدهای در کشورهای مختلف ایران متفرق باشند به احتمال قوی قتلعام خواهد شد
danesh
روز دیگر برای شیرزاد دهستانی فرمانده قلعهٔ طبس
danesh
خود را از بندگان خلیفه معرفی میکنند و مثل شرفالدین طوسی به دار میآویزند و لاشهاش را بر زمین میکشند
danesh
لذا شاید روزی معنای اصلی «لا اله الا الله» پی ببرند.
danesh
نفس تازه کرد و پس آنگاه به صعود ادامه داد
danesh
پس از اینکه چند مرتبه اطراف کوه گشت در یک نقطه توقف شد
danesh
نامه را بگشاید رو از مضمون آن مطلع شود.
danesh
ترکان خاتون گفت به شما گفتم که من بعد از اینکه امام ملحدین شدم، اموال آنان را خواهم گرفت و نگفتم که آنها را خواهم کشت. تو ای نورالدین، اگر یک گله گوسفند داشته باشی و تمام گوسفندان را به قتل برسانی، در آینده از استفادهٔ از شیر و پشم و گوشت آنها محروم خواهی شد. پس گوسفندان را زنده نگه دار که بتوانی تا روزی که زنده هستی از آنها استفاده کنی. ما اگر ملحدین را قتلعام کنیم، مثل این است که گوسفندان خود را که همواره به ما شیر و پشم و بره میدهند قتلعام کنیم.
نورالدین کلهر گفت ای خاتون عالیمقام من نمیتوانم کینهای را که نسبت به ملحدین دارم فراموش کنم و عقیده دارم بعد از اینکه تو به جای حسن صباح نشستی، ما باید از ملحدین انتقام بگیریم. ترکان خاتون گفت راهش این نیست که ما ملحدین را قتلعام کنیم. بلکه روزی که بخواهیم از آنها انتقام بگیریم باید دستهای از ملحدین را به جان دستهای دیگر از آنها انداخت. تا ملحدین ندانند ما آنها را قتلعام کردهایم، بلکه تصور کنند که به دست خودشان کشته شدهاند.
غزال