بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انسان در جست و جوی معنا | صفحه ۲۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب انسان در جست و جوی معنا

بریده‌هایی از کتاب انسان در جست و جوی معنا

۴٫۰
(۲۲۱)
دو تجربهٔ اصلی دیگر وجود داشت که به شخصیت زندانی آزادشده صدمه می‌زد. تلخی و سرخوردگی، پس از بازگشت به زندگی سابق. دلیل تلخی، چیزهایی بود که پس از رفتن به زادگاهش با آن‌ها مواجه می‌شد. وقتی در بسیاری مواقع بی‌توجهی می‌دید و فقط برایش شانه بالا می‌انداختند، تلخ‌تر هم می‌شد و از خودش می‌پرسید چرا تمام چیزهایی که داشته، از دست داده است. وقتی همه جا این را می‌شنید: «چیزی راجع به آن نمی‌دانیم» یا «ما هم سختی کشیدیم»، از خودش می‌پرسید واقعاً حرف بهتری ندارند به من بزنند؟
نفیسه
افرادی که خوی بدوی‌تر داشتند، نمی‌توانستند از شر تأثیرات وحشیانهٔ اطراف‌شان در زندگی اردوگاه خلاص شوند و حالا که آزاد بودند، فکر می‌کردند می‌توانند وحشیانه و گستاخانه از آزادی‌شان استفاده کنند. تنها تغییر در آن‌ها این بود که حالا به جای ستمدیده، ستمگر شده بودند. آن‌ها نه موضوع بی‌عدالتی، که خودشان عامل بی‌عدالتی و رفتار ناعادلانه شده بودند. و رفتار خود را با تجربیات وحشتناک قبل توجیه می‌کردند. این جریان اغلب در رویدادهای پیش پا افتاده رخ می‌داد.
نفیسه
همان طور که کسی که در زیردریایی کار می‌کند، اگر ناگهان اتاقکش را که در آن فشار هوا کم‌تر از فشار جوی است، ترک کند سلامت جسمی‌اش به خطر می‌افتد، کسی هم که ناگهان از فشار روانی آزاد شود، سلامت روحی و احساسی‌اش به خطر می‌افتد.
نفیسه
از لحاظ روان‌شناسی آن‌چه برای زندانی آزادشده رخ می‌دهد، شخصیت‌زدایی نامیده می‌شود. همه چیز برایش غیرواقعی و مثل یک خواب به نظر می‌رسد. باورمان نمی‌شد این‌ها حقیقی است. چند بار در سال‌های پیش خوابش را دیده بودیم!
نفیسه
در دنیا دو نژاد انسان وجود دارد. نژاد افراد نجیب و نژاد افراد نانجیب. از هر دو نژاد در همه جا وجود دارد. آن‌ها در تمام گروه‌های اجتماعی نفوذ کرده‌اند. هیچ گروهی تنها شامل افراد نجیب یا نانجیب نیست. و به همین شکل، هیچ گروهی نژاد خالص نیست.
نفیسه
تأثیر آنی رفتار همیشه بیش‌تر از حرف زدن است.
نفیسه
این انحصار و یکتایی که افراد را از هم تفکیک می‌کند و به زندگی‌شان معنا می‌دهد، در کارهای خلاقانه نیز به اندازهٔ عشق نقش دارد. وقتی غیرممکن بودن جایگزینی یک فرد معلوم شد، مسئولیتش در قبال زندگی خویش و دوامش با تمام شکوه، معلوم می‌شود. انسانی که از مسئولیت خود آگاه شود و به سمت کارهای ناتمام یا کسانی رود که مشتاقانه منتظرش هستند، هرگز نمی‌تواند به زندگی‌اش خاتمه دهد.
نفیسه
زندگی را به عنوان دستیابی به هدف از طریق ارزش‌آفرینی فعال تعریف می‌کرد. معنای زندگی برای ما، چرخه‌ای وسیع‌تر از زندگی و مرگ، رنج و مرگ داشت.
نفیسه
هیچ فرد و هیچ سرنوشتی با فرد و سرنوشت دیگر قابل مقایسه نیست. هیچ شرایطی دوباره تکرار نمی‌شود و هر شرایط پاسخی متفاوت می‌طلبد. در برخی شرایط، انسان می‌تواند با عملکردش سرنوشتش را بسازد. در موارد دیگر بهتر است از فرصت‌ها استفاده کند و شرایط موجود را بپذیرد. گاهی لازم است انسان سرنوشتش را بپذیرد و سر تسلیم فرود بیاورد. هر شرایطی منحصر به خودش است و همیشه یک پاسخ درست به مشکلات پیش آمده وجود دارد. وقتی انسان درمی‌یابد سرنوشتش در رنج کشیدن است، باید این رنج کشیدن را به عنوان وظیفه بپذیرد. به عنوان تنها کار و وظیفه. باید این حقیقت را دریابد که حتی در رنج کشیدن، در دنیا تک و تنهاست. هیچ کس از این رنج رهایش نمی‌کند. تنها فرصت موجود برایش این است که چگونه با مشکلات برخورد کند.
نفیسه
ما به یک تغییر اساسی در طرز فکرمان نیاز داشتیم. باید خودمان را می‌شناختیم و به افراد ناامید هم می‌آموختیم مهم نیست چه انتظاری از زندگی داریم، مهم این است زندگی چه انتظاری از ما دارد. نباید دربارهٔ معنای زندگی سؤال کنیم. باید خودمان را کسی ببینیم که هر روز و هر ساعت، زندگی از او سؤال می‌کند. پاسخ ما نباید محدود به حرف باشد، باید عمل کرد. درست عمل کرد. زندگی یعنی پذیرش مسئولیت برای یافتن پاسخی درست به مشکلات و انجام کارهایی که مختص هر فرد است.
نفیسه
هر تلاشی برای حفظ قدرت درونی افراد در اردوگاه باید در ابتدا هدف آینده را به آن‌ها نشان می‌داد. به گفتهٔ نیچه: «کسی که به چرایی زندگی رسیده باشد، چگونگی‌اش را خواهد یافت.» این گفته شعار راهنمای تمام روان‌درمانگران و متخصصان بهداشت روانی بود که برای کمک به زندانی‌ها تلاش می‌کردند. هر بار فرصتی پیدا می‌شد، چرایی زندگی ـ یک هدف ـ را نشان‌شان می‌دادند تا آن‌ها را برای یافتن چگونگی وجودشان تقویت کنند. وای به حال کسی که حسی به زندگی نداشت. بی‌هدف بود. او خیلی زود نابود می‌شد.
نفیسه
می‌شود همه چیز را از انسان گرفت، جز یک چیز: آخرین آزادی‌های انسان ـ انتخاب نگرش خود در هر شرایطی و انتخاب روش شخصی خود. و همیشه گزینه‌ای برای انتخاب وجود داشت. هر روز و هر ساعت، فرصت تصمیم‌گیری به ما داده می‌شد، تصمیمی که تعیین می‌کرد در برابر قدرت‌های تهدیدکننده تسلیم شویم یا نه. این‌که آزادی درونی‌مان را ببخشیم یا نه. این‌که بازیچهٔ شرایط بشویم یا نه. برای زندانی‌ها، آزادی و بزرگ‌منشی شکل و مدل خاصی به خود می‌گرفت.
نفیسه
تحریک‌پذیری و کج‌خلقی افراد به‌ویژه در مواجهه با خطر (مثلاً در زمان بازرسی) نتیجهٔ بی‌تفاوتی دیگران است.
نفیسه
تلاش برای بذله‌گویی و دیدن همه چیز از منظر طنز، ترفندی است که هنگام مهارت یافتن برای هنر زندگی، آن را فرا می‌گیریم. هنوز هم مهارت یافتن برای هنر زندگی، حتی در اردوگاه کار اجباری ممکن بود، اگرچه آمیخته با رنج و عذاب بود. برای مقایسهٔ بهتر، رنج انسان شبیه عملکرد گاز است. اگر مقدار خاصی از گاز در اتاقی خالی پمپ شود، اتاق هرقدر هم بزرگ باشد، گاز در اتاق پر می‌شود. رنج هم روح و ذهن آگاه انسان را پر می‌کند. کوچک یا بزرگ بودن رنج فرقی ندارد. بنابراین اندازهٔ رنج بشری صددرصد نسبی است.
نفیسه
عشق تنها راه دستیابی به شخصیت درونی فرد دیگری است. هیچ‌کس نمی‌تواند از جوهر انسانی فرد دیگری آگاهی کامل پیدا کند، مگر این‌که عاشقش شود. انسان با عشق می‌تواند ویژگی‌های اساسی معشوقش را دریابد و حتی استعدادهای موجود در او را ببیند که هنوز تحقق نیافته‌اند و او باید محقق‌شان کند. افزون بر این با عشق، می‌تواند به تحقق استعدادهای معشوقش کمک کند و با آگاه کردن او به توانایی‌ها و وظایفش، این استعدادها را شکوفا کند.
:)
«طوری زندگی کن که انگار برای بار دوم زندگی می‌کنی و حالا در مسیر تکرار اشتباهات زندگی نخست گام برمی‌داری.»
:)
مطمئناً جست‌وجوی معنا برای انسان ناشی از تنش‌های درونی‌اش است، نه تعادلات درونی. البته به طور دقیق می‌توان گفت چنین تنش‌هایی پیش‌نیازهای ضروری سلامت روانی هستند. به جرأت می‌گویم هیچ چیز در این دنیا وجود ندارد که به شکل موثر به بقای فرد کمک کند.
:)
جسم کم‌تر از ذهن، قدرت بازدارندگی دارد. جسم از همان لحظات نخست آزادی، به‌خوبی از آن بهره می‌برد. ساعت‌ها و روزها با ولع غذا می‌خورَد، حتی نیمه‌شب‌ها. جالب است یک نفر چه‌قدر می‌تواند بخورد. وقتی یکی از کشاورزان اطراف، زندانی را دعوت می‌کرد، او می‌خورد و می‌خورد و بعد هم قهوه می‌نوشید و تازه زبانش باز می‌شد و سپس شروع به حرف زدن می‌کرد که اغلب چند ساعت طول می‌کشید و سرانجام فشار روحی چند ساله‌اش را آزاد می‌کرد. وقتی به حرف‌هایش گوش می‌دادی، حس می‌کردی مجبور است حرف بزند و میل به حرف زدنش سیری‌ناپذیر است. افرادی را دیده‌ام که با این‌که مدتی بسیار کوتاه تحت چنین فشاری بوده‌اند (مثلاً تحت بازرسی گشتاپو) واکنش‌هایی مشابه داشتند. پس از گذشت چندین روز، نه تنها زبان فرد باز می‌شد، بلکه اتفاق دیگری هم می‌افتاد و ناگهان احساسات خاموشش سر باز می‌کرد.
:)
وقتی انسان درمی‌یابد سرنوشتش در رنج کشیدن است، باید این رنج کشیدن را به عنوان وظیفه بپذیرد.
:)
این کارها و بنابراین معنای زندگی، در هر انسان و هر لحظه متفاوت است. بنابراین تعریف معنای زندگی به یک بیان عمومی غیرممکن است. هیچ وقت نمی‌شود با تعاریف کلی به سؤالاتی دربارهٔ معنای زندگی پاسخ داد. زندگی به معنای چیزی مبهم نیست. بلکه بسیار واقعی و قابل درک است. سرنوشت انسان را رقم می‌زند که بسته به هر فرد، متفاوت است. هیچ فرد و هیچ سرنوشتی با فرد و سرنوشت دیگر قابل مقایسه نیست. هیچ شرایطی دوباره تکرار نمی‌شود و هر شرایط پاسخی متفاوت می‌طلبد. در برخی شرایط، انسان می‌تواند با عملکردش سرنوشتش را بسازد. در موارد دیگر بهتر است از فرصت‌ها استفاده کند و شرایط موجود را بپذیرد. گاهی لازم است انسان سرنوشتش را بپذیرد و سر تسلیم فرود بیاورد.
:)

حجم

۱۴۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۴۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان