بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روح ما میداند! | صفحه ۱۷ | طاقچه
کتاب روح ما میداند! اثر سیده مریم  خامسی

بریده‌هایی از کتاب روح ما میداند!

انتشارات:انتشارات آرنا
امتیاز:
۴.۹از ۳۶ رأی
۴٫۹
(۳۶)
چیز زیادی برای گفتن نیست! فقط اینکه ما خسته ایم...
:)
داستان ما را شبی اگرخواستی تعریف کنی با یکی بود یکی نبود، شروع نکن... داستان ما همیشه یکی بود، ده تا نبود! یکی بود، صد تا نبود... یکی بود، هزارتا نبود... عجیب نبود که کلاغ قصه هایمان هیچ گاه به خانه اش نرسید!
:)
رنگ پریدهٔ ماه ما غمگین نیستیم... ما فقط میتوانیم کمی بیشتر دیگران را احساس کنیم... آنچه که در اطرافمان میگذرد..
:)
ما آبی آسمان را زیر پلک هایمان نگاه داشته ایم، ما خورشید را در قلبمان روشن نگاه داشته ایم، ما به گل های سرخی که درونمان ریشه کرده اند حسابی میرسیم و هر روز آب یاریشان میکنیم... ما از درون پُر شده ایم و این قشنگی ماجرای ماست... حالا شما بروید و با خیال راحت ماه را از آسمان جدا کنید...
:)
ما هرگز فراموش نمی کنیم... هیچ چیز را فراموش نخواهیم کرد به خصوص خود خودمان را...
:)
ما چه مرگمان شده که سخت ترین کارمان خندیدن است؟!
:)
من فهمیده ام که چیزی در این دنیا قطعی نیست... اما قطعا و قطعا اثبات خود به دیگران کار بیهوده ایست، آنگاه که به خویشتن خویش ثابت شده باشیم... هیچ چیز در این دنیا قطعی نیست...
:)
و باز صبح فردا فنجان چایم از بی حوصلگی سر میرود...
:)
در نور ماندن دستانم آنقدر بزرگ نیست که خورشید را سر جایش نگه دارد تا غروب نکند... پاهایم آنقدر بزرگ نیست که به محض غروب به جایی بروم که خورشید میرود... فقط یک راه برایم مانده است! باید روحم را بزرگ کنم تا سیاهی را نبیند... ما فقط یک راه برای در نور ماندن داریم... ما باید روحمان را بزرگ کنیم تا سیاهی را نبیند...
:)
گاهی باید روح را درمان کرد... گاهی باید خود را درآغوش گرفت و به خویشتن نزدیک شد...
:)

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
رایگان