نادانتر از آن بودند که حقیقت ماجرا را درک کنند
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
«همه برابرند، اما بعضی برابرترند. »
مبینا
بر دیوار دیگر چیزی جز یک فرمان نبود: «همه برابرند، اما بعضی برابرترند. »
b€hz@d
«رفقا! ماهیت زندگی چیست؟ باید اقرار کنم که زندگی ما کوتاه، سخت و نکتببار است. به دنیا میآییم جز قوتِ لایموتی نداریم و از بین ما آنها که توانایی کار داریم تا آخرین رمق به کار گمارده میشویم، و به مجردی که از کار و توان بیفتیم با بیرحمی تمام قربانی میشویم. هیچ حیوانی در انگلستان طعمِ خوشبختی و آزادی را از یک سالگی به بعد را نچشیده است. هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست. زندگی یک حیوان فقر و بردگی است، این حقیقتی است غیرقابل انکار.
roya
حیوانات در بیرون، از خوک به آدم، از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه میکردند، اما دیگر محال بود بتوان تشخیص داد چه کسی کیست؟
sosoke
آیا چنین وضعی شایستهی نظام و طبیعت است؟ آیا این سرزمین آنقدر فقیر است که نمیتواند به ساکناناش یک زندگی درخور و شایسته اعطا کند؟ رفقا! نه، اینچنین نیست!
256
در بین همهی حیوانات مزرعه، او تنها حیوانی بود که هیچوقت نمیخندید و اگر علت را میپرسیدند، خیلی ساده میگفت: «چیز خندهداری نمیبینم. »
sosoke
و منطقشان هم این بود که زندگی اکنون پرمشقت است، انصاف در این است که دنیای بهتری در جای دیگری وجود داشته باشد.
sosoke
با صدای بلند چیزی را که بر دیوار نوشته شده بود خواند. بر دیوار دیگر چیزی جز یک فرمان نبود: «همه برابرند، اما بعضی برابرترند. »
محمدجعفر حبیبی
همیشه خود را مقابل طناب نگه میداشت و سنگ را متوقف میکرد. هیکل او که وجب به وجب دامنه را با زحمت میپیمود و نفسنفس میزد و با نوک سماش به زمین پنجه میکشید و دو پهلویش از عرق سرریز بود، منظرهیی بود که هر کسی را مالامال از حس همدردی و تحسین میکرد.
Elili