در آن فاصله نُه مرغ تلف شد. اجسادشان در باغ میوه دفن شد و شایع کردند که مرغها در اثر ابتلا به بیماری خروسک مردهاند.
zar zar
برای یکبار در زندگی، بنجامین حاضر شد از قانوناش عدول کند. با صدای بلند چیزی را که بر دیوار نوشته شده بود خواند. بر دیوار دیگر چیزی جز یک فرمان نبود: «همه برابرند، اما بعضی برابرترند. »
sosoke
رفقا، پیامی که من برای شما آوردهام، انقلاب است!
آناهیتا نوری
«دلگرمکنندهترین واقعیت در مورد فعالیت انقلابی این است که، اگرچه همیشه به شکست منجر میشود، همیشه ادامه پیدا میکند. تصویر دنیایی آزاد و انسانهایی برابر، که در کنار یکدیگر در دولت برادری زندگی کنند- که در یک زمانه پادشاهی بهشت نامیده میشود و زمانهیی دیگر جامعهی بدون طبقه- هرگز به واقعیت نمیپیوندد، اما باور به آن هم هرگز منسوخ نمیشود. »
sosoke
خوکهای کثیفِ تشنهی قدرت، بهویژه سرکرده آنها «ناپلئون»، به آنها خیانت کرده و وادارشان میکند به همان روزگار بندگی خود بازگردند. تنها رهبری تغییر کرده است.
monphy
«رفقا، آن بالا، آن بالا درست پشت آن ابر سیاه، سرزمین شیر و عسل است. همان سرزمینی که ما حیوانات بدبخت در آن برای همیشه از رنج کار آسوده میشویم. » حتا مدعی بود که در یکی از پروازهای دور و درازش آنجا را دیده است: جایی پر از مزارع جاودانی شبدر و پرچینهایی که روی آنها قند و کلوچه میروید. خیلی از حیوانات گفتههای او را باور میکردند، و منطقشان هم این بود که زندگی اکنون پرمشقت است، انصاف در این است که دنیای بهتری در جای دیگری وجود داشته باشد.
zar zar
بههرحال با آوازها و راهپیماییها و آمار و ارقام اسکوالر و شلیک گلوله و قوقولیقوقوی جوجهخروس و اهتزاز پرچم اقلا برای مدت کوتاهی فراموش میکردند که شکمشان خالی است.
zar zar
خدا به من دُم داده، که با آن بتوانم مگسها را از خودم دور کنم، ولی کاش نه دُمی داشتم و نه مگسی آفریده شده بود.
محمد
داستان تاسفبرانگیز اسکناسها در شادمانی عمومی فراموش شد.
zar zar
دوازده صدای خشمگین به طور یکسان بلند شده بود. حالا دیگر اینکه چه چیز در قیافهی خوکها تغییر کرده بود، مطرح نبود. حیوانات در بیرون، از خوک به آدم، از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه میکردند، اما دیگر محال بود بتوان تشخیص داد چه کسی کیست؟
k_mohamadi84