بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از طرف آبری، با عشق | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از طرف آبری، با عشق

بریده‌هایی از کتاب از طرف آبری، با عشق

۴٫۷
(۹۴)
گریه‌ام مثل وقت‌هایی نبود که می‌دانی حالا همه‌چیز بهتر شده.
Book
حس می‌کردم ده قدم از همه دورترم. یک دیوار نامرئی بینمان بود.
Book
«نه.» بریجت یک‌ذره خودش را کشید نزدیک‌تر. «توی جورجیا بزرگ شده بود... همون‌جا هم با مامانم آشنا شد. مامانم رفته بوده مسافرت، بعد وقتی برمی‌گرده همین‌جوری برای همدیگه نامه می‌نویسن. آخرشم مامانم می‌ره اون‌جا و با هم ازدواج می‌کنن.» بریجت بدون این‌که حرفی بزند بقیهٔ عکس‌ها را هم نگاه کرد؛ عکس‌های بیشتری از ما. چشم‌هایم را بستم و سرم را تکیه دادم بهش. «چرا اسمت آبریه؟» «منظورت چیه؟ مامان و بابام انتخابش کردن دیگه.» «نه، منظورم اینه که
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
از پنجره بیرون را نگاه کردم و بی‌صدا به خانه‌ام گفتم خداحافظ. دیگر هیچ‌کس تویش زندگی نمی‌کرد و درش قفل بود. به این فکر کردم که یعنی جیلی هنوز آنجاست، یا حتی او هم رفته؟
★yoongi★
چون اگر می‌خواستی عکس یک نفر را پاره کنی حتماً یک نفر دیگر هم کنده می‌شد.
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
کسی نمی‌توانست ما را از هم جدا کند،
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
«این چند وقته خیلی بهش سخت گذشته.»
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
مثل اون‌وقت‌ها که کوچک بودی؟
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
برای اولین بار از وقتی که تنها مانده بودم، گریه کردم.
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
البته اگر اصلاً خوابش می‌بُرد.
کاربر ۴۵۲۸۹۳۱
همیشه دلش می‌خواسته یکی از دوست‌هاش توی تعطیلات پیشمون باشه.» من هم همیشه دلم همین را می‌خواست،
بنت الزهرا
بعضی وقت‌ها یادم می‌رفت که من تنها آدم ناراحت دنیا نبودم.
فریبا
به نظرم خیلی وقته دارم ادای این رو درمی‌آرم که همه‌چی خوبه، ولی هر روز اوضاع داره سخت‌تر می‌شه.
bahareh
به نظرم خیلی وقته دارم ادای این رو درمی‌آرم که همه‌چی خوبه، ولی هر روز اوضاع داره سخت‌تر می‌شه.
🕊️📚kerm ketab
وقتی منتظر مدیر بودم، پرونده‌م رو خوندم. چیزهای ترسناکی توش نوشته بود. انگار دربارهٔ یکی دیگه‌ست یا مثلاً یکی کابوسش رو نوشته و چسبونده به پروندهٔ من. از وقتی خونده‌امش حالم خیلی بد شده.
🕊️📚kerm ketab
کلمه‌ها هیچ‌وقت هیچ کمکی نمی‌کردند.
🕊️📚kerm ketab
شاید اگه بدنم حواسش به نفس کشیدن نبود، خودم تنبلی‌م می‌اومد نفس بکشم.
🕊️📚kerm ketab
از وقتی رفتی، فقط یه حس نسبت بهت داشته‌ام و اون هم دلتنگی بوده.
luna
من هم گیر افتاده بودم. وقتی خانهٔ خودمان تنها بودم، گیر افتاده بودم. گیر افتاده بودم، چون نمی‌توانستم چیزی که از دستم رفته بود را برگردانم و نمی‌توانستم جلو بروم، چون نمی‌خواستم فراموش کنم. اما بعد مامی آمد و کاری کرد پیش بروم؛ حتی وقتی خودم نمی‌خواستم. من بریجت و مارکوس را هم داشتم که باعث می‌شدند بخواهم پیش بروم. زندگی من شاید به‌خاطر یک لحظه به دو بخش تقسیم شده بود،‌ اما دیگر حس نمی‌کردم گیر افتاده‌ام.
Zynb
از طرف آبری، با عشق
Leila Faghihi

حجم

۱۷۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۷۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان