بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اکو؛ جلد اول | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب اکو؛ جلد اول اثر پم مونیوس رایان

بریده‌هایی از کتاب اکو؛ جلد اول

امتیاز:
۴.۷از ۵۷ رأی
۴٫۷
(۵۷)
چطور هم‌زمان چیزی را آن‌قدر می‌خواست و از آن می‌ترسید؟
B.A.H.A.R
حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.
یك رهگذر
قوّتِ‌قلبِ دیگر خواهرها این بود که همدیگر را داشتند. هرشب که روی تشک‌های حصیری‌شان دراز می‌کشیدند و از سوراخ‌های سقف به آسمان شب نگاه می‌کردند، پیشگویی خدمتکار را مثل یک دعا تکرار می‌کردند: «سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.» بعد هم به‌ترتیب دربارهٔ پرندهٔ کوچکی که می‌توانست خیلی راحت پرواز کند و از جنگل خارج شود، آواز می‌خواندند. یک و دو و سه هنوز امید داشتند که روزی بتوانند از جنگل بیرون بروند. آن‌ها رؤیای یک خانهٔ امن و آرام را می‌دیدند؛ رؤیای خانواده‌ای که دوستشان داشته باشند و آن‌ها را به اسم صدا کنند.
شهرزاد بانو😇
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
mahzooni
پدر گفت: «موسیقی مال نژاد و گروه خاصی نیست. هر سازی صدای خودش رو داره. موسیقی زبون بین‌المللیه. موسیقی می‌تونه تموم فاصله‌ها رو بین مردم از بین ببره.»
B.A.H.A.R
، پیش‌گویانه در گوشش زمزمه کرد: «سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
B.A.H.A.R
«سرنوشت تو هنوز قطعی نشده؛ حتی در سیاه‌ترین شب‌ها هم ستاره‌ای می‌درخشد، زنگی به صدا درمی‌آید و راهی برایت آشکار می‌شود.»
MOBINA
«اونجا تیمارستانه، آقای محترم!» فردریش لباس پدرش را محکم گرفت. از الیزابت دربارهٔ چنین جایی شنیده بود؛ جایی‌که دیوانه‌ها زندگی می‌کنند و آن‌ها را مجبور می‌کنند همهٔ لباس‌هایشان را، به‌جز لباس زیر، دربیاورند. آیا واقعاً او را به‌خاطر رهبری یک اُرکستر خیالی و حرف‌زدن با یک دوست خیالی به آنجا می‌برند؟ سرش از فکر این قضیه گیج رفت. صدای پدر می‌لرزید؛ «همهٔ اینا فقط به این دلیله که اون مثل بقیه نیست؟ واقعاً دیگه نمی‌تونم منطقی باشم.» پدر دست فردریش را گرفت و باهم از دفتر مدیر بیرون آمدند، از راهرو رد شدند و به حیاط رسیدند.
sahar
جواب را می‌دانست؛ «غرورم.»
kiyan
لالاییِ بِرامس لالا لالا، این شبِ آروم رزهای صورتی رو بوم سوسن‌ها دوروبَرِت هرجا تخت‌خوابت، همیشه پابرجا آروم و گرم، بخواب حالا زودی برگرد پیش ما آروم و گرم، بخواب حالا زودی برگرد پیش ما
kiyan

حجم

۱۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان