بریدههایی از کتاب اقیانوسی در ذهن
۴٫۴
(۷۱)
اون بالا هم درست مثل همین پایینه. دنبال چیزایی بگرد که همهٔ ما رو به هم وصل میکنن. راههایی رو پیدا کن که از مسیرمون میگذرن، زندگی ما رو قطع میکنن و قلبامون رو گره میزنن.
son son
حس کردم تنهابودن آنقدرها هم خوشایند نیست. فقط آدم حس میکند... بیکس شده. دوباره به خودم فشار آوردم تا صدای مادرم را بشنوم، اما فقط صدای چکچک باران بود و تاریکی آدم را کر میکرد.
بنده خدا
اما من بیشتر از همهٔ آدمها میتوانستم این نیاز را بفهمم که باور داشته باشی آن کسی که دوستش داری زنده است، روبهرویت میایستد و او هم دوستت دارد.
بنده خدا
ویترین افتخارات به درد این میخورد که ساکنانش را توی زمان و مکان خاصی نگه دارد تا بازدیدکنندهها برای همیشه در روزهای پُرافتخارشان شریک شوند.
بنده خدا
پایان
وصلکردن نقطهها؛ چیزی که مامان دربارهٔ ستارهشناسی میگفت. جکی اون بالا هم درست مثل همین پایینه. دنبال چیزایی بگرد که همهٔ ما رو به هم وصل میکنن.
Mr.horen~
«میدونم، اما تو راه برگشت رو پیدا کردی. پیداکردن راه، همیشه به این معنی نیست که بدونی داری کجا میری؛ اینکه راه برگشت به خونه رو پیدا کنی، مهمتره.»
جرئت کردم و به حرفزدن ادامه دادم.
Mr.horen~
من هم یک کاغذ میزنم به دیوار اتاقم؛ نقاشی صُوَر فلکی خودم با ستارههایی به نامهای پدر، گونار، خانمِ بی، فیشر، مارتین، خانم یوهانسون، اِرلی و من، یعنی جکی بِیکر. بعد با یک مداد قرمز، تمام ستارهها را به هم وصل میکنم تا شکل یک فنجان چای گُلقرمز از کار دربیاید که زیاد هم تصادفی نیست.
YAZAIKHRA
این ذات گُمشدن بود؛ اینکه آزاد هستی همهجا بروی، اما واقعاً نمیدانی همهجا کجاست.
vania
آقای بِلِین دستش را دراز کرد و من را از آب کشید بیرون. «اشکالی نداره بِیکر. گمونم زیاد توی قایقرانی ماهر نیستی. برای دفعهٔ بعد روش کار میکنیم.»
دفعهٔ بعد. مربی بِینارد هم بعد از گندی که توی استخر زدم، دقیقاً همین را گفت. مامان هم در مورد اردوی بقا در طبیعت، همین را گفته بود. نمیدانم چندتا دفعهٔ بعد دیگر وجود دارد.
Mehraban
اگر از قبل بدانم چه اتفاقی قرار است بیفتد، شاید خودم را پیدا کنم. همان چیزی که بهشدت بهش نیاز داشتم؛ پیداشدن
فرشاد در سرزمین عجایب
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان