بوتار: معلومه، اونقدر ما رو استثمار میکنن تا جونمون دربیاد.
Naarvanam
بوتار: این یه توطئهٔ کثیفه! (با حالت یک سخنران، نوک انگشت را رو به دودار میگیرد و با نگاهی خشمناک) تقصیر شماست.
دودار: چرا تقصیر من باشه و تقصیر جنابعالی نباشه؟
بوتار: (عصبانی) تقصیر من؟ تقصیرها همیشه میافته به گردن کوچکترها. اگه دست من بود...
Naarvanam
بوتار: (به دودار) چیزی که دانشگاهیان کم دارن، فکر روشن، ذهن مشاهدهگر، و درک علمیه.
Naarvanam
بوتار: (به دودار و آقای پاپیون) من هرجا با جهالت روبهرو بشم، علیهش مبارزه میکنم!
دزی: (به برانژه) آقای برانژه عجله کنید.
بوتار: ... چه در کاخها، چه در کوخها!
Naarvanam
بوتار: من یکشنبهها هم کار میکنم. من گوش به حرف کشیشهایی نمیدم که آدم رو میکشونن به کلیسا تا نگذارن کارش رو بکنه و با عرق جبین نون دربیاره.
Naarvanam
بوتار: همهش داستان، داستانهایی که آدم رو ایستاده خواب میکنه.
Naarvanam
دلم گرفتهتر از اونه که برم موزه، پرورش ذهن باشه برای یه وقت دیگه. (گیلاس کنیاک را برمیدارد و مینوشد.)
Naarvanam
اون همهش چیزهای قلنبهسلنبه پیش میکشه! همهش میخواد همه رو با دانشش متحیر کنه. هیچ نمیخواد بپذیره که اون هم ممکنه اشتباه کنه.
Naarvanam
منطقدان: (به آقای پیر) حتی بدون پا هم، گربه باید موش بگیره. این جزو سرشتشه.
Naarvanam
ژان: (به برانژه) باید پشتکار داشت. باید دنبال نیات خوبتون رو بگیرید.
Naarvanam