بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استخوان مردگان را شخم بزن | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب استخوان مردگان را شخم بزن

بریده‌هایی از کتاب استخوان مردگان را شخم بزن

ویراستار:علی سلامی
انتشارات:نشر گویا
امتیاز:
۳.۴از ۵۶ رأی
۳٫۴
(۵۶)
همه‌چیز می‌گذرد. یک انسان خردمند این حقیقت را از همان ابتدا می‌داند و بر آن افسوس نمی‌خورد.
مانی
من معتقدم که ذهن انسان طوری تکامل‌یافته که با جلوگیری از دیدن حقیقت از ما محافظت کند. هدف این است که نگذارد چشم ما بر سازوکار حقیقت بیافتد. ذهن انسان مانند یک سیستم دفاعی عمل می‌کند- این سیستم کارش این است که مطمئن شود ما متوجه حوادثی که در اطرافمان رخ می‌دهد نشویم وظیفهٔ اصلی‌اش پالایه کردن اطلاعات است، حتی با وجود این‌که مغز ما قابلیت‌های بی‌شماری دارد. دلیلش این است که ما تابِ تحملِ سنگینیِ بارِ دانستن حقیقت را نداریم. زیرا حتی کوچک‌ترین ذرهٔ موجود در این دنیا با رنج و سختی همراه است.
narjes.nmD
فقط بوروس بود که از چیزی خجالت نمی‌کشید. البته قابل‌درک هم است- او که در خانهٔ خودش نبود و همیشه وقتی کسی جایی مهمان است، بیشترین دیوانه‌بازی‌ها را از خود درمی‌آورد.
narjes.nmD
اگر کسی نگاه دقیقی به گذرِ هرلحظه بیندازد، ممکن است از ترس نفسش بند بیاید. فروپاشی درونی بدن ما به طرز توقف‌ناپذیری رو به پیشروی است؛ همهٔ ما خیلی زود دچار بیماری می‌شویم و می‌میریم. عزیزانمان، ما را ترک خواهند کرد و یاد و خاطره آن‌ها در میان هیاهوی زندگی محو خواهد شد؛ هیچ‌چیز باقی نخواهد ماند. فقط چند دست لباس در داخل کمد باقی می‌ماند و یک نفر داخل یک عکس که دیگر او را نخواهیم شناخت. باارزش‌ترین خاطرات از هم فرومی پاشد. همه‌چیز به تاریکی فرو خواهد رفت و ناپدید خواهد شد.
narjes.nmD
گفتم: «حیوانات هر کشوری، حقایق موجود در اون کشور رو نشان می‌دهند. منظورم رفتاریست که در اون کشور با حیوانات می‌شه. اگه مردم رفتار وحشیانه‌ای با حیوانات داشته باشند، هیچ شکلی از دموکراسی نمی تونه به اون ها کمک کنه، درواقع هیچی نمیتونه به دادِشون برسه.»
narjes.nmD
بهترین نوع گفتگو، با خودِ آدم است. حداقل خطر ایجاد هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد.
narjes.nmD
بهترین نوع گفتگو، با خودِ آدم است. حداقل خطر ایجاد هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد.
ریحانه باقریه
علاوه بر این، کسانی که متلک می‌اندازند، همیشه کلی نظرگاه درباره سازوکار دنیا دارند و با افتخار درباره آن اظهارنظر می‌کنند. اگر کسی سربه‌سر آن‌ها بگذارد و یا درباره جزییات نظراتشان آن‌ها را سؤال‌پیچ کند، معلوم می‌شود که نظراتشان هیچی ندارد به‌جز چیزهای پیش‌پاافتاده و مبتذل.
فریبا
«حیوانات هر کشوری، حقایق موجود در اون کشور رو نشان می‌دهند. منظورم رفتاریست که در اون کشور با حیوانات می‌شه. اگه مردم رفتار وحشیانه‌ای با حیوانات داشته باشند، هیچ شکلی از دموکراسی نمی‌تونه به اون‌ها کمک کنه، درواقع هیچی نمی‌تونه به دادِشون برسه.»
Ghazal Karavan
چیزی که باورپذیر باشد، تصویری از حقیقت است
کاربر ۲۳۳۶۱۶۸
در طالع من، عطارد حرکتی وارونگرد دارد، برای همین است که من در بیان احساساتم به‌صورت نوشتاری بهتر از گفتاری عمل می‌کنم. می‌توانستم نویسندهٔ خیلی خوبی بشوم. اما درعین‌حال، من در زمینهٔ توضیح احساسات و انگیزه‌های موجود در پشت رفتارم هم مشکل دارم. هم باید موضوع را به آن‌ها می‌گفتم و هم نمی‌دانستم که چطور آن را مطرح کنم. چطور باید تمام این ماجراها را در غالب کلمات بیان می‌کردم؟
Hopefull_librarian
من معتقدم که ذهن انسان طوری تکامل‌یافته که با جلوگیری از دیدن حقیقت از ما محافظت کند. هدف این است که نگذارد چشم ما بر سازوکار حقیقت بیافتد. ذهن انسان مانند یک سیستم دفاعی عمل می‌کند- این سیستم کارش این است که مطمئن شود ما متوجه حوادثی که در اطرافمان رخ می‌دهد نشویم وظیفهٔ اصلی‌اش پالایه کردن اطلاعات است، حتی با وجود این‌که مغز ما قابلیت‌های بی‌شماری دارد. دلیلش این است که ما تابِ تحملِ سنگینیِ بارِ دانستن حقیقت را نداریم. زیرا حتی کوچک‌ترین ذرهٔ موجود در این دنیا با رنج و سختی همراه است.
Hopefull_librarian
فصل بهار، فقط یک میان‌دورهٔ کوتاه‌مدت است و پس‌ازآن لشگریان نیرومندِ مرگ به‌پیش می‌رانند؛ همین حالا نیز دیوارهای شهر را تحت محاصره خود درآورده‌اند. اگر کسی نگاه دقیقی به گذرِ هرلحظه بیندازد، ممکن است از ترس نفسش بند بیاید. فروپاشی درونی بدن ما به طرز توقف‌ناپذیری رو به پیشروی است؛ همهٔ ما خیلی زود دچار بیماری می‌شویم و می‌میریم. عزیزانمان، ما را ترک خواهند کرد و یاد و خاطره آن‌ها در میان هیاهوی زندگی محو خواهد شد؛ هیچ‌چیز باقی نخواهد ماند. فقط چند دست لباس در داخل کمد باقی می‌ماند و یک نفر داخل یک عکس که دیگر او را نخواهیم شناخت. باارزش‌ترین خاطرات از هم فرومی پاشد. همه‌چیز به تاریکی فرو خواهد رفت و ناپدید خواهد شد.
Hopefull_librarian
کودکان همیشه بیشتر از بزرگ‌سالان مرا مجذوب خود می‌کنند، زیرا من نیز هنوز کمی از خصوصیات کودکانه را در درونم دارم. البته ایرادی در این موضوع نیست. مهم این است که خودم از این موضوع آگاه هستم. کودکان، انعطاف‌پذیر، دل‌رحم، روشن‌فکر و بی‌تکلف هستند. آن‌ها هیچ‌وقت وارد آن نوع گپ و گفت‌هایی که بزرگ‌سالان درباره زندگی‌شان وراجی می‌کنند، نمی‌شوند. اما متأسفانه هر چه بزرگ‌تر می‌شوند، بیشتر در مقابل عقل و منطق سر تسلیم فرود می‌آورند و بعد، همان‌طور که بلیک می‌گوید، تبدیل می‌شوند به یکی از ساکنین شهرِ اولرو. و در آن شرایط دیگر نمی‌شود آن‌ها را به‌سادگی و از راه‌های طبیعی به مسیر درست هدایت کرد. به همین دلیل، من فقط بچه‌های کوچک‌تر را دوست داشتم. آن‌هایی که بزرگ‌تر بودند، مثلاً بالای ده سال، حتی از بزرگ‌سالان هم نفرت‌انگیزتر بودند. کودکان بالای ده سال فردیت خود را از دست می‌دادند.
Hopefull_librarian
همین‌که خانه را ترک کردیم، هوای سرد و مرطوب همیشگی ما را احاطه کرد، همان هوایی که هرسال زمستان به ما یادآوری می‌کند که این دنیا برای آدمیزاد خلق نشده است و حداقل در طول مدت نیمی از سال به ما نشان می‌دهد که چقدر با ما کدورت و دشمنی دارد.
Natalie
سپری کردن سال‌ها بدبختی و نارضایتی، بیشتر از یک بیماری کشنده آدم را خوار و خفیف می‌کند.
مریم
تمام آنچه او باقی مانده بود همین بدن بی‌جان ملبس به کت‌وشلوار بود. حالا به نظرم او آرام و راضی شده بود. انگار روحش از رهاییِ همیشگی از جسمش خشنود بود و جسمش نیز از خلاص شدن از روحش خوشحال بود. در همین مدت‌زمان کوتاه، یک طلاق متافیزیکی رخ داده بود. و همه‌چیز پایان یافته بود.
کاربر ۲۸۳۶۵۲۳
قبلاً تصمیم خودش را گرفته بود که یک مترجم بشود و قصد داشت زندگی‌اش را از راه ترجمهٔ اشعار بلیک بگذراند. چقدر عالیست- که آدم یک زبان را به زبان دیگر ترجمه کند و با این کار مردم را بیشتر از پیش به یکدیگر نزدیک کند- چه ایدهٔ زیبایی.
motahhare bagheri
شاید ستاره‌ها ما را همان‌طوری می‌بینند که ما سگ‌هایمان را می‌بینیم- ازآنجایی‌که ما آگاهی بیشتری نسبت به سگ‌هایمان داریم، در برخی مواقع و در بعضی شرایط بهتر می‌دانیم که چه چیزی برای آن‌ها مفیدتر است؛ آن‌ها را با قلاده برای پیاده‌روی می‌بریم تا گم نشوند، عقیم‌شان می‌کنیم تا بدون برنامه‌ریزی تولیدمثل نکنند و آن‌ها را برای درمان پیش دامپزشک می‌بریم. سگ‌ها نمی‌فهمند که این کارها برای چیست، چرا این اتفاق‌ها می‌افتد و هدف چیست. با وجود تمام این‌ها، در مقابل ما سر تسلیم فرود می‌آوردند. شاید ما نیز باید در مقابل خواست ستارگان تسلیم شویم، ولی درعین‌حال باید احساسات و عواطف انسانی خود را نیز زنده نگه‌داریم. وقتی در تاریکی روی آن پله‌ها نشسته بودم داشتم به این مسائل فکر می‌کردم.
motahhare bagheri
«من قبلاً دوتا سگ داشتم. اون‌ها خیلی دقیق حواسشون رو جمع می‌کردند تا خیالشون از تقسیم عادلانهٔ همه‌چیز راحت باشه- چیزهایی مثل غذا، ناز و نوازش‌شون و امتیازاتی که به اون‌ها می‌دادم. حیوون‌ها هم عدالت رو خیلی خوب متوجه می‌شن. همیشه یادمه که هر وقت کار اشتباهی انجام می‌دادم نگاه خاصی در چشمانشون بود، مثلاً وقتی‌که اون‌ها رو ناعادلانه سرزنش می‌کردم یا نتونسته بودم سر قولی که داده بودم بمونم. با چنان اندوه وحشتناکی به من نگاه می‌کردند که انگار نمی‌تونستند درک کنند که من چطور تونسته بودم چنین قانون مقدسی رو زیر پا بگذارم. اون‌ها بودند که ابتدایی‌ترین، آشکارترین و ساده‌ترین نوع عدالت رو به من یاد دادند.»
motahhare bagheri

حجم

۳۲۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۲۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۸۳,۰۰۰
۲۴,۹۰۰
۷۰%
تومان