بریدههایی از کتاب پرواز بر فراز آشیانهی فاخته
۳٫۹
(۳۵)
او میداند بهترین راه برای مقابلهبهمثل با کسی که سعی میکند به شما سخت بگیرد، این است که طوری عمل کنید که انگار اذیت نشدهاید.
NeginJr
چشمان سبز، گشاد و بیاحساسش میگوید میتوانم تحمل کنم؛ شاید گهگاه خسته شوم، ولی میتوانم تحمل کنم و صبور و آرام و مطمئنم، چون هیچگونه شکست واقعیای برای من وجود ندارد.
NeginJr
اولین چیزی که تو اینجا دستگیرم شد، این بود که اینجا هیچ کسی نمیخنده.
NeginJr
من خیلیها رو دیدم که اینطوری بودن، مرد و زن. اونا رو تو همه جای کشور و توی خونهها دیدم؛ مردمی که سعی میکنن ضعیفت کنن تا به دستوراتشون عمل کنی، از قوانینشون تبعیت کنی و اونجوریکه اونا میخوان زندگی کنی. و بهترین راه برای رسیدن به چنین چیزی اینه که به جایی برسوننت که بیشترین آسیبو ببینی و با این کار ضعیفت کنن.
NeginJr
آره دوست من، تو با هوشت میتونستی روی ناخودآگاهت کار کنی، نهاد دردآورتو نرم کنی و فراخود زخمخوردهتو درمون کنی.
NeginJr
«این خیلی سادهانگاریه، یه سادهانگاری احمقانه. تو شش ساعته که اومدی به بخش ما و همهٔ کارهای فروید، یونگ و مَکسول جونز رو ساده کردی و تبدیلش کردی به قیاس “جشن نوکزنی”.»
NeginJr
او مثل ساعت کهنهای است که نه زمان را نشان میدهد و نه از کار میایستد؛ ساعتی که عقربههایش از کار افتاده است، دیگر شماره ندارد و زنگش هم کار نمیکند، ساعت کهنهٔ بیفایدهای که فقط تیکتاک میکند و فاختهاش بیجهت بیرون میآید و کوکو میکند.
NeginJr
«میبینی، نمیتونم جلوشو بگیرم؛ نمیتونم... میبینی؟ من مرده به دنیا اومدم. شما نه. شما مرده به دنیا نیومدین. آه، خیلی سخته...»
NeginJr
مثل یک دنیای کارتونی که شخصیتها بدون بُعد هستند و در داستانی ساختگی میجنبند؛ داستانی که اگر برای شخصیتهای کارتون واقعی نباشد، میتواند خیلی سرگرمکننده باشد...
NeginJr
ولی این چیزها حقیقت است، حتی اگر اتفاق نیفتاده باشد.
NeginJr
نمیجنگم و صدایی هم از خودم درنمیآورم. اگر فریاد بزنید، فقط کار خودتان سختتر میشود.
NeginJr
خودم را عقب میکشم و لبخندی میزنم، سعی میکنم تا جای ممکن نگذارم تا چشمانم را ببیند و با این کار خلع سلاحش میکنم. اگر چشمانت را ببندی، آنها نمیتوانند چیز زیادی درموردت بگویند.
NeginJr
در آن هفته چندین بار صدای خندههای از ته دلش را شنیدم و میدیدم که شکمش را میخاراند، خمیازه میکشد و با هر کسی که شوخی میکند، چشمکی هم به او میزند. همهچیز برای او عادی بود، ولی پرستار گنده و کمباین پشت سرش مرا نگران میکرد. فکر کنم مکمورفی آنقدر قوی بود که خودش باشد و بر خلاف میل پرستار عقبنشینی نکند. فکر میکنم شاید او واقعاً چیزی غیرعادی است. او خودش است، همین. شاید همینکه خودش است، او را قویتر میکند. طی این سالها دست کمباین به او نرسیده است. چه چیزی باعث شده که پرستار با خود فکر کند که در این چند هفته میتواند چنین کاری کند؟ او به آنها اجازهٔ دستدرازی نمیدهد.
حسین
مثل یک دنیای کارتونی که شخصیتها بدون بُعد هستند و در داستانی ساختگی میجنبند؛ داستانی که اگر برای شخصیتهای کارتون واقعی نباشد، میتواند خیلی سرگرمکننده باشد...
yasinds
همانطوریکه صدا در اطراف ناقوس بزرگی که تازه ساکت شده است میچرخد، خنده در چشمانش، در لبخند و تکب
yasinds
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰۵۰%
تومان