بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نا | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نا

بریده‌هایی از کتاب نا

ویراستار:فهیمه شانه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۲۳۰ رأی
۴٫۷
(۲۳۰)
«در حدیث آمده که اگر حکام را بر در خانه‌های علما دیدید، بگویید چه خوب حکمرانانی و چه خوب علمایی! و اگر علما را بر در سرای حکام دیدید بگویید چه بد علمایی و چه بد حکمرانانی!»
فرزندِ آدم
می‌گفت: «بیشتر از آنچه می‌خوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متن‌ها و سطرها محدود می‌شوید. آن‌وقت نوآور نمی‌شوید.»
آفتاب
اگر بپرسی چند ساعت مطالعه می‌کنی، می‌گویم بین هشت تا ده ساعت. اما اگر بپرسی چند ساعت با کتاب هستی، جوابم این است که تا وقتی بیدارم و خوابم نرفته باشد با کتاب همنشینم. وقتی در خیابان قدم می‌زنم، به موضوعی فکر می‌کنم تا حل شود. زمانی‌که با قصاب حرف می‌زنم، در ذهنم مسئله‌ای است که قصد دارم حلش کنم. کنار سفره که می‌نشینم تا غذایی بخورم، سؤالی برای حل‌شدن در ذهنم می‌چرخد. بنابراین من مدام با کتاب هستم؛ کتاب با من زندگی می‌کند و من با کتاب زندگی می‌کنم.
آفتاب
«همکاری با حزب بعث، برای هرکس که بتواند ضروریات زندگی خود را از راه تجارت و کسب و کاری دیگر تأمین کند، حرام است.» و البته ماندن بعضی را در حزب بعث تشویق می‌کرد، به‌شرط آنکه بتوانند با بودنشان اثر بگذارند. حکم در روز سالگرد تحلیف ریاست جمهوری بین مردم پخش شد و همان روز به دست حسن‌البکر رسید. لابد به همین دلیل در مراسم آن روز جمعیت زیادی از مردم حاضر نشده بودند. همان روزها پیام امام از رادیو ایران پخش شد که از سید محمدباقر صدر می‌خواست در عراق بماند و رهبری مردم را بر عهده بگیرد. اما او که اصلاً نمی‌خواست عراق را ترک کند. لابد مردم هم شنیده بودند. این پیام، هرچه بود، باعث شد گروه‌های مردمی دسته‌دسته برای بیعت با سید صدر بیایند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
زمستان با صدای بلندگوهایی آغاز شد که از ماشین‌های خاکی رنگ دولتی به هزاران طلبهٔ غیر عراقی هشدار می‌دادند هرچه زودتر این کشور را ترک کنند. چندمین بار بود که طلبه‌ها را اخراج می‌کردند. هر بار، با فتوای علما به حرمت رفتن طلبه‌ها در حین درس خواندن، بعضی مانده بودند مگر کسانی که دستگیر شده بودند یا به دلیلی مجبورشان کرده بودند بروند. با این حکم، حوزهٔ علمیهٔ نجف، کربلا، کاظمین و سامرا از طلبه‌هایی که بیشتر ایرانی و افغان بودند خالی می‌شد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
می‌گفت: «شهریهٔ طلبه باید آنقدر باشد که با خیال راحت به درسش برسد.»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بااین‌همه، بهترین ساعات عمرش در این سال‌ها وقتی بود که به حرم می‌رفت؛ بعد از نماز ظهروعصر زائر کمتر بود. گوشه‌ای کنار ضریح می‌نشست، درس‌هایش را می‌خواند و به مسئله‌های علمی فکر می‌کرد؛ انگار مسئله‌ها آسان می‌شدند و گره‌ها باز. این عادت خوش بین خودش بود و امام. تا اینکه دو روز نتوانست به حرم برود. بعد از دو روز، عبدالحسن او را صدا زد و گفت: «در عالم خواب امیرالمؤمنین (ع) به من گفتند: به فرزندم سید محمدباقر بگو چرا دیگر به درس ما نمی‌آیی؟» محمدباقر لبخندی زد و پس از آن این کلاس درس را هرگز ترک نکرد، تا روزی که در نجف بود و منعی نداشت.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
محمدباقر روی دختر مهربانش خم شد و دست‌هایش را دورش خیمه کرد و گفت: «شیرینم، دخترم، هرکسی می‌میرد. در بستر بمیرم بهتر است یا شهید بشوم؟ یاران عیسی (ع) به صلیب کشیده شدند و ایستادند. شهادت عزیز است. من راضی‌ام، حتی اگر میوهٔ این روزها بیست سال بعد برسد. شیرینم، دخترکم، گریه نکن...» همه اشک می‌ریختند
Chamran_lover
دل محمدباقر غصه داشت اما پدرانه جواب نوشت: عزیزم، یاوری که فدایت شوم و از تو محروم نشوم....
سیما
کند، کتاب‌های ممنوعه را، که در بازار پیدا نمی‌شدند و خودش پنهانی آنها را داشت، به او امانت داد. این تفکرِ عالمگیر شب و روزِ محمدباقر را گرفته بود. همه‌جا دنبالش می‌گشت. حتی از مطالبی که در مجلات منتشر می‌شدند نمی‌گذشت. می‌خواند و خوب می‌فهمید و به معلمش درس پس می‌داد. تاریخ و اقتصاد و علوم را هم دوست داشت. مطالعه بهترین تفریحی بود که محمدباقر برایش زمان نمی‌شناخت.
Chamran_lover
«بیشتر از آنچه می‌خوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متن‌ها و سطرها محدود می‌شوید. آن‌وقت نوآور نمی‌شوید.»
سیما
آقا موسی می‌رفت تا رهبری دینی را احیا کند و محمدباقر می‌ماند تا به ساماندهی مرجعیت کمک کند.
گیله مرد
«نا» در لغتنامهٔ دهخدا مخفف «ناو» است در ناخدا. به معنای نای و نی هم آمده. مخفف نای است در ترکیبات سورنا و کرنا. حلقوم. در تداول آخرین قوت. ضعیف‌ترین حد قوت. اندک قوت. || رمق. به معنی نفس باشد. و در عربی، «ما» است؛ ضمیر اول شخص جمع یا متکلم مع‌الغیر.
www.ZnBook.ir
اگر در این طواف انسان دچار شک‌وتردید شود، باید به نقطهٔ آغاز بازگردد و حرکت خود را از نقطهٔ آغاز شروع کند. زندگی نیز همین‌گونه است؛ اگر انسان به گمراهی افتاد و از راه شریعت خارج شد، به‌محض دریافت حقیقت، باید بازگردد و حرکت خود را مطابق دستور خدا از نو آغاز کند، زیرا خداوند قدم‌های لرزان را دوست ندارد. از همین روی دستور بازگشت می‌دهد تا انسان به خطاهای خود پی برد و بازگردد و راه را با قدم‌های استوار بپیماید...
Zahra
می‌گفت: «بیشتر از آنچه می‌خوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متن‌ها و سطرها محدود می‌شوید. آن‌وقت نوآور نمی‌شوید.»
maryhzd
در نگاه محمدباقر، می‌شد سراسر زندگی بر پایهٔ نظام اسلام استوار باشد. این کتاب را نوشت تا بگوید: «آسمانی‌شدنِ زمین موجب شکوفایی استعدادهای انسان مسلمان و انگیزش امکانات او می‌شود. درحالی‌که جداکردن زمین از آسمان جانشینی را از معنی تهی می‌سازد و نگاه انسان مسلمان به زمین را در یک قالب منفی‌گرا به انجماد می‌کشاند. بنابراین، منفی‌گرایی از طبیعت نگاه انسان جهان اسلامی به آسمان برنمی‌خیزد، بلکه آنگاه که زمین در چارچوب ناسازگار با آن نگاه به انسان عرضه می‌شود، از نیروی جنبش‌آفرین خود بازمی‌ماند...»
maryhzd
دیروز در همین مدرسهٔ اصول دین، آقازادهٔ یکی از علما را ملاقات کرده بود که مارکس را الگوی خودش قرار داده بود. می‌گفت: «من مسلمانم و الآن روزه‌ام ولی مردم حکومت می‌خواهند و اسلام حکومت ندارد. من فکر کردم حکومت اشتراکی بهتر است یا سرمایه‌داری؟ به عقلم این‌طور می‌رسد که حکومت اشتراکی به عدالت نزدیک‌تر است.» چقدر این حرف به قلبش سنگین آمده بود! حزب کمونیست چه عمیق در دل جوان‌های عدالت‌طلب رسوخ کرده بود!
maryhzd
سید حیدر گاهی محمدباقر را در آغوش می‌گرفت و با خودش به حرم می‌برد. همهٔ بچه‌ها به چشم پدر عزیز بودند. می‌گفت: «اگر پشه سراغم بیاید و بخواهد خونم را بمکد، کنارش نمی‌زنم، مبادا برود و خون یکی از بچه‌هایم را بمکد.» تصویر مبهمی از پدر در خاطر محمدباقر مانده بود، اما خوب به یاد داشت آن شبی که پدر مُرد، به نان شب محتاج بودند درحالی‌که سید حیدر مرجعی سرشناس بود.
maryhzd
وقتی انتفاضهٔ بیست‌وپنجم رجب لو رفت، صدام برای محمدباقر پیغام فرستاد که اجازه نمی‌دهد تجربهٔ ایران تکرار و سید صدر «امام صدر» بشود.
لیلا
می‌گفت: «آیت‌الله خمینی در نجف یک کلمه حرف می‌زند، شبکهٔ نمایندگان و مریدانش تا دورترین نقطهٔ ایران این حرف را می‌رساندند. اما حرف ما در نجف به ابوصخیر (روستایی نزدیک نجف) هم نمی‌رسد، چه برسد به بقیهٔ عراق.»
لیلا

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان