کنیاک که خلل و فرجش را پر کرد و در مساماتش فرو رفت و دور دماغ عنترکیبش را گل انداخت، قبول کرد فکرش را بکند و مرا به بهانهای داخل ارگ کند و کتابخانه مبارکه را نشانم بدهد.
zahra.n
کسی مگر جرئت دارد پا بیرون بگذارد؟ همه اهالی طهران از بالای همین بامها چشم میاندازند و خبرها را به هم میرسانند. اینجا بام مثل اینکه سطح زمین است و مردم در سوراخهای زیرش خانه دارند. همیشه همینطور بوده؛
mah
نکند مَلَک قرطاس از همان زمان که این عفریت دمبل گرفته، مقراض به جان کاغذ زد و نسخهها و نگارههای بدیع را به دامن اجنبی انداخت و کتابها را در حوض نابود کرد، نفرینش را به سرمان انداخته؟ الآن به سر من، قبلتر به سر آن زکیه و آدمم و بلکه به سر همه مردم طهران، بلکه ایران خرابشده. این به توپ بستن مجلس و خفه کردن و شکم پاره کردنها مگر تقاص نیست؟ تقاص این بیحرمتی به کاغذ؟
همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛
mah