بریدههایی از کتاب بی کتابی
۴٫۳
(۴۸)
کتب خطّی روح داشت، حاصل خلوت و مرارت و عمر کاتبی بود که در برآمدن صبحگاهی و افول عصرگاهی آفتاب و لرزش شمع و چراغ، کلمات را با مرکّب بر جان کاغذ نشانده بود و هزاران هزار بار، قلمش نوک به دهان جوهردان زده بود و دهان به کاغذ گذاشته بود و در زایش کاف و تا و با آواز خوانده بود.
کاربر ۹۰۳۶۰۲
اطمینان دارم، هر کس دیگر هم بود، حتّی اگر تمام نفوس طهران هم با ما آنجا میبودند، ضحّاک را میدیدند.
لیلا
در مظلومیت، عموم مردم ایران با من شریک هستند. من در بیغیرتی با ایشان شریک نبودم.»
لیلا
همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفّرالدّینمیرزای بیشعور بیدرک خفیفالعقل مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کلّهپرگوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و برادر رئیس مجلس و نماینده دزد و وزیر دزد و کتابفروش دزد و عتیقهفروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتّی منِ دزد!
لیلا
- سر دماغ بیا! آیه یأس میخوانی عمو! توکّل داشته باش. اگر سنگدلی کنند و به سینه ما گلوله بزنند، برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند، بگذار طهران از خون ما رنگین بشود.
فرناز.ر
حقیقت حرف بزند که چه کار کند؟ از چی حرف بزند؟ خورشید بیاید حرف بزند که من نور دارم، گرما دارم، من روشن میکنم؟ نخیر، حقیقت سکوت میکند و بدون اینکه بخواهد، خودش، خودش را نشان میدهد.
فقیر
پیوسته کسی خوش نبود در عالم
جز ابروی یار من که پیوسته خوش است»
فقیر
وکیل باید ظالمشکن باشد، نه عاجزشکن؛ باید فقیرنواز باشد، نه مردمآزار؛ باید امین و بردبار باشد، باید قولدرست باشد.
فقیر
در عجب میشود آدم؛ این شاه فرنگرفته و تیاتردوست و عکّاس و نقّاش و نویسنده و شاعر وکتابخوان و روزنامهخوان، چهطور این مملکت را به خاک سیاه نشاند؟ چهطور خون رعیت را به شیشه کرد که عاقبت گرفتار ششلول یک کارد به استخوان رسیدهای مثل میرزا رضا شد؟ آدم توقّع دارد یک چنین شاهی مملکت را برساند به درجه دول اروپ و همپای جاپن ترقّی دهد. نه! قضیه چیز دیگری است.
حامد سهروردی
آدم کتابناشناسی مثل پسر اسماعیلخان امینالرّعایا چه انتظاری میشود داشت؟ این لسانالدّوله تا قبل از آمدنش از تبریز، مگر چند نسخه نفیس را به دست گرفته و بو کشیده و روی چشم گذاشته؟ اصلاً کتاب را لایق این کار میدانسته؟ خودش یک بار برایم گفت:
- آنجا در تبریز، حضرت ولایت عهد به غیر از کتاب الف لیله، کتاب دیگری نمیشناخت. فقط به کتاب لیله مصوّری علاقه داشت که مرحوم ملّاباشی برایش قرائت میکرد.
این اعتراف معلوم کرد کارش آنجا چه بوده؛ شبها پشت در اندرونی در حالت نشئه تکیه میداده به ستون سنگی عمارت یا مینشسته روی ایوان و منتظر میشده از پشت در، خواجه خاصّه اندرونی، عرض ولیعهد را برساند که لیله را بدهید دست ملّاباشی بیاید داخل.
حامد سهروردی
حجم
۲۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۲۲۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰۵۰%
تومان