بریده‌های کتاب بی کتابی
کتاب بی کتابی اثر محمدرضا شرفی خبوشان

کتاب بی کتابی

امتیاز:
۴.۳از ۴۸ رأی
۴٫۳
(۴۸)
عجب پدرسوخته جَلَبی‌است این چپو میرزا! چنان از اساس، قضیه را به هم ریخته که اگر نصف این گنجینه را هم چپو کند، کسی سر درنمی‌آورد. دزد از بی‌نظمی نان می‌برد. امور منزل و دولت و شهر و مملکت ندارد، چه آشپزخانه باشد، چه کتابخانه سلطنتی. فرقی ندارد. خرمن را به هم بریز، انبار را درهم کن، بازار را آشفته کن، طبّاخ را شاخ کن برای کلّه‌پز، پتک چلینگر را هوار کن سر کلیدساز، صبّاغ و رنگرز و خیاط را بگو تنبان علاقه‌بند و بزاز را جر بدهد، لحاف‌دوز و نمدمال را بینداز سر لوّاف، تنباکوفروش و نفت‌فروش و زغال‌فروش را آتش کن برای بقّال و عطّار و سوزن پالون‌دوز را فرو کن به ماتحت بقیه و خودت از آن بالا بر مسند بنشین و کمچه چوبی‌ات را بزن به دل این آش شله‌قلمکار و قرابه‌ات را پر کن، ببین چه نفعی می‌بری.
علی رئیسی
دزد از بی‌نظمی نان می‌برد.
فقیر
سالیان گذشت که فهمیدم که کتاب هم جنس آنتیکه‌ای است و چون سفالی یا سنگی است که ارزشش بستگی به دست و لعاب و کوره و صیقل صنعتگر دارد و کسی در این خاک خراب، محتوای آن را اندازه نمی‌گیرد که بابتش قرانی بدهد. آنچه که مرا معلوم شد، این بود که تمام شاهان قدیم و اخیر که میل به جمع کتب داشتند، صورت ظاهر آن را و ارزش خطّ و نقش آن را در نظر داشتند، تا معانی مکتوب در آن را.
گیله مرد
ملکه اشک از گونه‌اش می‌ریزد امّا بی‌صدا و گونه‌اش را می‌چسباند به کف سر فروغ، روی موهای حلقه‌شده و خیس و راه می‌رود لنگان و مراقب است که زیر دست و پای غارتی‌ها نرود و کسی دست نرساند. دو نفر کلفت هم خودشان را مثل برّه‌آهو از پشت می‌چسبانند به ملکه. خون می‌خورد ملکه و خون می‌خورد و همان‌طور به میانه حیاط که می‌رسد، سر بلند می‌کند و با دهان پر از خون، هوار می‌زند به قزّاق‌ها: - چه کرده‌ایم ما؟ نامسلمان‌ها! بی‌غیرت‌ها! بردارید، ببرید. به ما چه کار دارید؟ خانه را چرا خراب می‌کنید، بی‌دین‌ها؟!
mah
گاه پری‌چهره‌ای از اوراق بیرون می‌آمد و سر به زانویم می‌گذاشت و من حروف موهای سیاه و بلندش را با دندانه‌های سین شانه می‌کردم و از نقطه با، بین ابروانش خال می‌گذاشتم و با سرکش کاف، از سرمه‌دان نون، سرمه به صاد چشمش می‌کشیدم.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
کتب خطّی روح داشت، حاصل خلوت و مرارت و عمر کاتبی بود که در برآمدن صبحگاهی و افول عصرگاهی آفتاب و لرزش شمع و چراغ، کلمات را با مرکّب بر جان کاغذ نشانده بود و هزاران هزار بار، قلمش نوک به دهان جوهردان زده بود و دهان به کاغذ گذاشته بود و در زایش کاف و تا و با آواز خوانده بود.
گیله مرد
گنجورید شما قربان! پا گذاشته‌اید جای پای ابن‌سینا که زمانی گنجور کتابخانه نوح سامانی بود، پا گذاشته‌اید جای پای مسعود سعد سلمان که زمانی کتابخانه مسعودغزنوی در غزنه دستش بود، پا گذاشته‌اید جای پای کمال‌الدّین بهزاد که کتابدار کتابخانه همایونی سلطان‌حسین بایقرا و شاه اسماعیل صفوی بود.
zahra.n
و پنجه را تا آرنج در خون خلق فرو می‌برند و منخرینشان را بوی خون پر می‌کند و آرامند، سنگین نمی‌شوند و غمباد نمی‌گیرند. چه‌طور می‌شود؟ یعنی آن‌ها هم خودشان را حقیقت می‌دانند که حرف نمی‌زنند؟ یعنی فسادشان و تباهی‌شان را حق می‌دانند؟
mah
کتاب را جمع کردن و در حبس نگه داشتن مگر کتاب‌دوستی است؟ اینکه کلیدش را با خودت حمل کنی و اجازه رؤیت کتاب‌ها را به احدی ندهی، چه معنی دارد؟
Zohreh Deljoo
خاک بر سرمان، خاک بر سرتان، خاک بر سر من که بی‌وطن شده‌ام و از زور جهل و حُمق این شاه کلّه‌پرگوشت، رضا دارم به بیرق روس و ضمیمه شدن این خاک به قلمروی اجنبی.
مورچه‌ی کتاب خوان :)

حجم

۲۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد