بریدههایی از کتاب پیادهروی؛ و سکوت، در زمانهی هیاهو
۳٫۶
(۱۲۳)
فایدهٔ این سلانهسلانه رفتنها چیست؟
تا به امروز همهجا همان پاسخ سرراست را بازگو کردهام که ساده و سریع است و در تضاد با ذات پیادهروی __طمأنینه: میگویم هرکس پیادهروی کند بیشتر عمر میکند. حافظه تقویت میشود. فشار خون میآید پایین. سیستم ایمنیِ بدن قویتر میشود. اما هر بار این حرفها را زدهام، میدانستهام نیمی از واقعیتْ ناگفته مانده. پیادهروی چیزی عمیقتر از فهرست فواید ویتامینها در صفحهٔ تبلیغات به ما اعطا میکند
علی
زبانهای بشری بازتابندهٔ این تفکرند که زندگی چیزی نیست جز یک پیادهرویِ طولانی. زمانِ گذشته در زبان سانسکریت، یکی از کهنترین زبانهای دنیا که ریشهٔ هندی دارد، با کلمهٔ gata یعنی «آنچه تاکنون پیمودهایم» و زمان آینده با anagata یعنی «آنچه هنوز نپیمودهایم» مشخص میشود. Gata از حیث زبانشناختی با کلمهٔ نروژی gått به معنیِ «پیموده» قرابت دارد. زمان حال در سانسکریت به روالی ساده و طبیعی با «آنچه درست پیش روی ماست»، pratyutpanna، مشخص میشود.
Maryam
سکوت یک جورهایی نقطهٔ مقابل تمام اینهاست. رفتن به ذات و درون کارهاییست که میکنیم. تجربه کردن است بهجای زیادی فکر کردن. هر لحظه را تا آخرین حد دریافتن است. اینکه برای آدمها و چیزهای دیگر زندگی نکنیم.
علی
انسانها موجوداتی اجتماعیاند. خوب است که در دسترس باشید. عموماً در تنهایی نمیتوانیم عملکرد خوبی داشته باشیم. اما مهم است بتوانید هرازگاهی گوشیهای خود را خاموش کنید؛ بنشینید؛ هیچ نگویید؛ چشمانتان را ببندید؛ چند بار نفس عمیق بکشید، و سعی کنید به چیزی بیندیشید غیر از آنچه معمولاً به آن فکر میکنید.
Maryam
اینکه به چیزی فکر کنیم، در پیاش برویم، و مدام دور خود بچرخیم برایمان راضیکنندهتر است تا اینکه بخواهیم صرفاً قدردان داشتهها و دستاوردهایمان باشیم.
Maryam
هایدگر میان زندگی کردن و گذران زندگی تمایز قائل میشود. این فیلسوف بر این باور است که آدمها باید به خودشان سختی دهند تا به آزادی برسند. اگر مدام سهلترین مسیر را انتخاب کنید، آن راهحلی که حداقلِ چالش را دارد همیشه ارجح میشود. انتخابهایتان حالتی از پیش تعیینشده به خود میگیرند و نهتنها آزادی از زندگیتان رخت برمیبندد، که به ملال هم دچار میشوید.
الهام مولوی
آنچه آشکارا میان دو نفر رخ میدهد عموماً تنها بخش کوچکی از داستان است. چیز دیگری زیر پوست آن در جریان است. اگر این ارتعاشات ثبت میشد، فکر میکنم صدا آنقدر زیاد میبود که برای یک ارکستر سازهای برنجی اهل صربستان هم کفایت میکرد. اغلب میفهمم چیزی در جریان است، اما بهندرت از آن سر درمیآورم.
وقتی به ژاپن سفر میکنم، حس میکنم این درک بیشتر میشود. زبان ژاپنی بلد نیستم، اما این اقبال را داشتهام که کنار آدمهایی باشم که استادش بودهاند. ما نروژیها سکوتِ در میانهٔ گفتوگوها را به منزلهٔ «انقطاع» باز میشناسیم __روزنامهنگارِ خوب میداند که بهترین جای مصاحبه اغلب تازه وقتی آغاز میشود که لپتاپها یا رکوردرها را زمین میگذارند و بخش رسمیِ مصاحبه را تمام میکنند__ سکوت در ژاپن بخش مهمی از مکالمه است. وقتی دو نفر را میبینم که مدتی طولانی با هم ژاپنی حرف میزنند، به این فکر میکنم که چقدر مکثهای کوتاه و بلند به اندازهٔ یافتنِ کلمهٔ درست دشوار است. سکوت بهنظر همانقدر در مایه غنیست که کلمه.
Navid Neville
پیتر وسل زفه، دوست نِس __ در رسالهٔ دکتریاش با عنوان کلاسیکِ درباب امر تراژیک__ از اهمیت میانبر نزدن و کلنجار رفتن با هدف نوشته است. استفادهٔ زیاد از کمکهای فنی «دزدیِ بیمحابا از ذخیرهٔ تجربهٔ انسان است.» ٰبهواقع حرف مهمیست. بالا رفتن از کوه با ماشین یا هلیکوپتر بیمعنیست، چراکه تجربهٔ ایستادن بر قلهٔ کوه مصنوعی میشود اگر با هیچ دردی همراه نباشد.
Baseer Koushan
وقتی کودکی میبینم که راه رفتن یاد میگیرد، به نظرم میآید لذت اکتشاف و تسلط قدرتمندترین چیز در دنیاست.
Baseer Koushan
آنچه در درونتان بیصداست همچون رازی باقی میماند. بهنظرم نباید خلافش را انتظار داشته باشید.
حتی اگر معماهای غامض علمیِ دیگر حل شوند، باز بهنظرم این راز باقی خواهد ماند. علمْ کلمه و عدد کم میآورد. سکوت زیر نور آفتاب هیچگاه قدیمی نمیشود. هر بار حس تازهای دارد. علم یعنی مشاهدات در گذر زمان، برای چیزی که ممکن است ثابت شود. علمْ امور مادی را، یعنی چیزی را که ساخته شده، تبیین میکند. یا، بهتر بگویم، چیزی را که ساخته شده و ما بهراحتی آن را بهجا میآوریم و مشاهده میکنیم. اما با آن شناختی که سکوت به ما میدهد فرق دارد.
همانطور که فوسه میگوید، «آدمی ممکن است خیلی راحت باور کند فقط امر ساختهشده وجود دارد، فقط ماده. در اینصورت، نه شعر وجود دارد، نه فلسفه، و نه موسیقیِ باخ.»
Baseer Koushan
یون فوسه میگوید: «شعر گفتن یعنی گوش سپردن ... نهاینکه بخواهی طرحی نو در اندازی، سرودن یعنی سخن گفتن از امری که از قبل هم موجود است __برای همین هم هست که وقتی آدم شعری معرکه میخواند اغلب این حس را دارد که “قبلاً هم این را تجربه کردهام، منتها هیچگاه آن را بروز ندادهام.”»
Baseer Koushan
از خواندن، حس کردن، و فکر کردن در سکوت حظ میبرم چون همان حسی را میدهد که در طبیعت، رختخواب، یا به وقت خواندن دارم __تجربیاتی که به وقت جوانی تصور میکردم خیلی منحصربهفردند. اما حالا میبینم آنقدرها هم نامعمول نبودهاند. دنیا در یک لحظه از نظر دور، و سکوت و آرامش حکمفرما میشود. به باور من، ما همه این احساسها را به درجات و طرق مختلف تجربه میکنیم که بهنظرم خیلی ارزشِ پروراندن دارند. گاهی تکهسنگی خزهپوش از پای کوه میآورم و روی پیشخان آشپزخانه یا در اتاق نشیمن میگذارم تا یادآور آن تجربهها و سفرها باشد. گاهی آن تکهسنگهای زیبا را هدیه میدهم. همیشه هم تکهسنگی در دفتر کارم نگه میدارم.
Baseer Koushan
یک روز صبح زود، هلبرگ راهنمای گروهی از راهپیمایان از کلبهٔ کوهستانی معروفِ فینسِهیتا شد. آفتاب تابستانی داشت دوباره راهش را پیدا میکرد و زمستان دیگر کمکم رخت برمیبست. همهچیز اینور و آنور رنگی نو یافته بود. اوضاع و احوال عالی بود، اما هلبرگ، بهجای آنکه از آن حرف بزند، شروع کرد به پخش کردن چند تکه کاغذ میان افراد که رویش نوشته بود: «بله، واقعاً معرکهست.»
ویتگنشتاین فقط تا حدی از «منع سخن گفتن از امر ناگفتنی» تبعیت کرد. او موضوع ساکت ماندن را مسکوت نگذاشت که هیچ، اغلب از آن حرف هم میزد. هلبرگ در این زمینه از ویتگنشتاین هم فراتر رفت. فقط در سکوت ماند.
Baseer Koushan
«دربارهٔ آنچه نمیتوان از آن سخن گفت باید سکوت کرد» آخرین جملهٔ ویتگنشتاین در رسالهٔ منطقی_فلسفی (۱۱) است.
Baseer Koushan
هیچوقت بافندگی نکردهام، اما وقتی میبینم کسانی چیزی میبافند، تصور میکنم آنها هم به همان آرامش درونی رسیدهاند که من در سفرهای اکتشافیام به دست آوردهام، حتی اگر فضای اطرافشان آنقدرها آرام نباشد.
الهام مولوی
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۲۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان