بریدههایی از کتاب دیوان شهریار
۴٫۶
(۷۷۱)
ای جگر گوشه کیست دمسازت
با جگر حرف میزند سازت
تارو پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانه پردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
تا کنم ساز دل هم آوازت
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت
چون من ای مرغ عالم ملکوت
کی شکسته است بال پروازت
شور فرهاد و عشوه شیرین
زنده کردی به شور و شهنازت
نازنینا نیازمند توام
عمر اگر بود می کشم نازت
سوز و سازت به اشک من ماند
که کشد پرده از رخ رازت
گاهی از لطف سرفرازم کن
شکر سرو قد سرافرازت
شهریار این نه شعر حافظ بود
که به سرزد هوای شیرازت
کاربر ۳۲۹۴۳۲۴
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
Bahareh Asgari
ائی را
جمع کن لشکر توفیق که تسخیر
کاربر ۱۱۳۶۶۷۳
هرکس نظر به اشک کند شَر نمی کند
گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان هوس به بستن خنجر نمی کند
انسان اوْلان خنجر بئلینه تاخماز
بس کوردل که حرف تو باور نمی کند
آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز
فردا یقین بهشت ، جهنّم شود به ما
بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !
ذیحجّه ناگزیر ، محرّم شود به ما
ذی حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر !
Omid Omid
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
3sarall
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده ای
کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در معرض آه آمده ای
از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده ای
چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای
می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای
آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده ای
شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای
Baran
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
واو.الف
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
کاربر ۵۳۹۲۷۷۴
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
کاربر ۵۳۹۲۷۷۴
تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد میرسد ما را
کاربر ۳۶۱۴۹۵۰
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
...
زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
...
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
...
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
...
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را
...
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
...
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده داده ام که چوجان در برارمت
تا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت
عمری دلم به سینه فشردی در انتظار
تا درکشم به سینه و در بر فشارمت
الف. میم
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند
لاله از خاک جوانان می دمد بر دشت و هامون
یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند
طه
فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
کاربر ۵۳۴۷۲۳۸
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را
کاربر ۵۳۴۷۲۳۸
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان