بریدههایی از کتاب دیوان شهریار
۴٫۶
(۷۷۱)
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
سرو
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
سرو
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
سرو
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
~Y~
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
|ݐ.الف
صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست
ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی
|ݐ.الف
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من
|ݐ.الف
ای مایه قرار دل بیقرار من
|ݐ.الف
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
|ݐ.الف
شرمنده جوانی از این زندگانیم
|ݐ.الف
خون کند خاطر من خاطره عهد قدیم
|ݐ.الف
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد
وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی
وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی
مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی
عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت
برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی
Zeinab Jam
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
منت به یک نگه آهوانه می بخشم
هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی
Zeinab Jam
دیر آشناتر از توندیم ولی چه سود
بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای
در دامنت گریستن سازم آرزوست
تا سرکنم نوای دل بی نوای وای
سوز دلم حکایت ساز تو می کند
لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای
آخر سزای خدمت دیرین من حبیب
این شد که بشنوم سخن ناسزای وای
جز نیک و بد به جای نماند چه می کنی
نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای
ای کاش وای وای منش مهربان کند
Zeinab Jam
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
Zeinab Jam
از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود
باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن
Zeinab Jam
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
محمد حسین اصلاحی
لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم
ای قافله سالار نگاهی به قفاکن
ahmad
بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست
وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند
مهدی
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
awimis
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان