من شنیدهام که روزی شخصی آمریکایی ایمان را اینطور تعریف کرده: چیزی که ما را قادر میسازد مسائلی را باور کنیم که میدانیم صحت ندارند. من پیرو این مَردم. منظور او این بوده که باید ذهنی باز داشته باشیم و نگذاریم حقیقتی کوچک جلوی هجوم حقیقتی بزرگ را بگیرد، همانطور که سنگی کوچک جلوی واگن قطار را میگیرد. اول حقیقت کوچک را درمییابیم. خوب است! نگهش میداریم و ارجش مینهیم؛ درعینحال نباید بگذاریم فکر کند که کل حقیقت عالم است.»
Maral A
ما زنان در وجود خود حسی مادرانه داریم و وقتی روحیهٔ مادری در ما برخیزد باعث میشود مسائل کوچکتر را نادیده بگیریم؛ سرِ این مرد محزونِ درشتجثه را که به من تکیه داده بود حس میکردم، گویی سر کودکی باشد که قرار است روزی در آغوشم قرار بگیرد و من انگار که فرزند خودم باشد، موهایش را نوازش کردم. در آن لحظه هرگز به این فکر نکردم که تمام این ماجرا چقدر عجیب است.
mobiina
ما از شکست تجربه میآموزیم، نه از موفقیت!»
زهرا بی اذیت
این مرد چه خوب استدلال میکرد؛ دیوانهها همیشه در محدودهٔ فهم خود خوب استدلال میکنند.
"Shfar"
مرده پنداشتیمش وقتی که خفته بود
و خفته انگاشتیمش وقتی که مرد.
Ati
آه، تازگی چقدر با خواب کشمکش داشتهام؛ با درد بیخوابی یا درد هراس از خواب، با زشتیهای ناشناختهای که برای من دارد! مردمی که در زندگی نه ترسی دارند و نه واهمهای چقدر خوشبختاند؛ کسانی که خواب برایشان نعمتی است که شبها میآید و فقط رؤیاهای شیرین به ارمغان میآورد.
Ati
خدای واقعی ناظر است که مبادا گنجشکی بیفتد، اما خدایی که از نخوت بشری ساخته شده، بین عقاب و گنجشک تفاوتی نمیبیند. آه، ای کاش انسانها میدانستند!
Ati
کسی که از شب زجر ندیده باشد، نمیداند صبح چقدر ممکن است برای دل و چشمش شیرین و عزیز باشد.
Ati
«زیرا مردگان سریع سفر میکنند.»
Ati
ما از شکست تجربه میآموزیم، نه از موفقیت!»
محمد