بریده‌هایی از کتاب دراکولا

تعداد دوستان کمتر از تعداد عشاق است؛ درهرصورت دوستان پاکبازترند.

ما از شکست تجربه می‌آموزیم، نه از موفقیت!»

قرون گذشته نیروهایی از آنِ خود داشته‌اند و دارند که «مدرنیته» به‌تنهایی نمی‌تواند از بین ببردشان.

آه، تقصیر علم ماست که می‌خواهد همه‌چیز را توضیح بدهد و اگر نتواند چیزی را توضیح بدهد، می‌گوید وجود ندارد که بخواهیم توضیحش بدهیم.

«الان هیچ‌چیز برایم مهم نیست، مگر حذف این حیوان از روی صفحهٔ آفرینش. حاضرم روحم را برای این کار بفروشم.» وَن هلسینگ گفت: «آه هیس، هیس، فرزندم! خداوند روح مردم را به این شیوه نمی‌خرد و شیطان نیز، اگرچه ممکن است خریدار باشد، بر سر عهدش نمی‌ماند، اما خدا بخشاینده و دادگر است

«خردمند را کلمه‌ای کافی است.»

دلش آزرده بود و به تمام مردانگی‌اش -که کم هم نبود- نیاز داشت تا زیر گریه نزند.

ناامیدی آرامش‌های خودش را دارد.

مردمی که در زندگی نه ترسی دارند و نه واهمه‌ای چقدر خوشبخت‌اند؛ کسانی که خواب برایشان نعمتی است که شب‌ها می‌آید و فقط رؤیاهای شیرین به ارمغان می‌آورد.

گاهی فکر می‌کنم که همه دیوانه‌ایم و درحالی‌که کتِ مهارکننده به تن داریم از خواب بیدار خواهیم شد.