بریدههایی از کتاب یک شب فاصله
۴٫۷
(۲۴۱)
این من را میترساند. سعی کردم فکر بد به خودم راه ندهم. فقط میدانستم که فریتز گفته دستم را برندارم. پس به لوله، حواسم و شجاعتم چسبیدم، همه را کنار هم گذاشتم و توی دلم به هم گرهشان زدم. چشمهایم را بستم و آخرین کلمات او را با خودم تکرار کردم: «شک نکن گرتا. تو میتونی.»
محمدمهدی قریشی
معنی جرأت این نیست که بدونی میتونی کاری رو انجام بدی. معنیش اینه که بخوای امتحان کنی...
Bi-Eb
واقعاً تلاش کردم. همهٔ سعیام رو کردم کارهای درست رو انجام بدم، حرفهای درست رو بزنم و همون چیزی بشم که اونها ازم میخوان. اما هرچی بیشتر سعی میکنم به خواستههای اونها تن بدم، بیشتر حس میکنم که دارم نابود میشم
Bi-Eb
احساس میکردم یکجور بیماری گرفتهام. همانجوری که پدرم من را آلوده کرده بود، حالا من هم میتوانستم بقیه را آلوده کنم. اما با چی؟ جرأت حرف زدن؟ عمل کردن؟ فکر کردن و سؤال کردن و باور داشتن به چیزهایی که میخواستم؟ انگار توی دنیایی زندگی میکردم که در آن همهٔ این چیزها بد به حساب میآمد.
sky
خانوادهٔ ما شده بود مثل یک خانهٔ کاغذی، وسط یک تندباد. و وقتی که درد ویران شدنمان از حد تحمل میگذشت، تنها کاری که میتوانستم بکنم این بود که عصبانی شوم.
sky
تلویزیون غرب تصویر مرزبانهایی را نشان میداد که جنازهها را از دیوار مرگ یا توی آب بیرون میکشیدند. من این را با چشمهای خودم دیده بودم؛ حداقل تا وقتی که میتوانستیم امواج تلویزیون را اینجا دریافت کنیم. آن وقت دولت ما با بهانههای احمقانهای مثل ایست قلبی یا بدشانسی آوردن موقع شنا، این چیزها را توجیه میکرد. ولی حملهٔ قلبی باعث خونریزی زخمهای شکم شکافته شدهٔ کسی نمیشود و کسی هم برای تفریح توی رودخانهٔ اسپری شنا نمیکند.
sky
مامان یکبار گفت که شگفتانگیزترین چیز دربارهٔ جوانی این است که آدم میتواند به هر شرایطی عادت کند؛ اینکه زندگی هر چه به سر آدم بیاورد، هر قدر هم که عجیب باشد، به زودی برای آدم عادی میشود، تا حدی که دیگر دیوانگی هم به نظر طبیعی میرسد؛ طوری که انگار درستش این بوده که همهچیز برعکس آنی باشد که هست.
sky
مامان گفت: «ما دیگه هیچوقت نمیتونیم از اینجا بریم. هرچی شما دوتا زودتر این واقعیت رو قبول کنین، خوشحالترین.»
من سر تکان دادم و حرفش را تأیید کردم. اما خودم میدانستم که دیگر هیچوقت نمیتوانم خوشحال زندگی کنم. نمیخواستم قبول کنم که باید به زندگی توی این زندان ادامه بدهم.
sky
سعی میکردم که جلوی اخمم را بگیرم و سرود را تنها وقتی که معلم نگاهم میکرد میخواندم ـ تحمل خواندن آن دروغها را نداشتم.
sky
خورشید کمکم از مشرق طلوع میکرد. گرمایش را روی پشتم حس میکردم، اما با این وجود، همهٔ بدنم میلرزید. حتی آفتاب اول صبح هم شب بلند و تاریک گذشته را روشن نکرد. نه، نکرد.
برای ما، شب سیاه تازه شروع شده بود.
sky
چهار سال تمام یک کلمه از همدیگر نشنیده باشیم و حالا تنها کاری که میکنیم این باشد که در سکوت برای هم دست تکان بدهیم؟
sky
هر انسان آزادی، هرجا که زندگی کند، شهروند برلین است. من افتخار میکنم که بگویم: «من یک برلینی هستم!»
moallemgomnam
هیچکس جرأتش را ندارد که بگوید دیوار برلین، مایهٔ رسوایی بود.
moallemgomnam
خیلیها دستی را که نمیتوانند قطع کنند، میبوسند.
moallemgomnam
چیزی به نام آزادیِ نسبی وجود ندارد؛ یا کاملاً آزادی، یا اصلاً آزاد نیستی.
moallemgomnam
اگر دهنت را ببندی، هیچ پشهای نمیتواند واردش شود.
moallemgomnam
باهم که گیر بیفتید، یا باهم میمیرید، یا باهم زنده میمانید.
moallemgomnam
صدای ترس هرگز در قلب آلمانیها طنین نخواهد انداخت.
moallemgomnam
کشوری که نمیگذارد مردمش آزادانه دروغ را از حقیقت تشخیص دهد، کشوری است که از ملتش میترسد.
moallemgomnam
از پس دشمنان بر میآیم، خداوند مرا از شر دوستان در امان بدارد.
moallemgomnam
حجم
۹۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۹۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۹۸,۰۰۰
۴۹,۰۰۰۵۰%
تومان