بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک شب فاصله | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک شب فاصله

بریده‌هایی از کتاب یک شب فاصله

۴٫۷
(۲۴۱)
دست‌کم تا جایی که اجازهٔ نزدیک شدن به آن را داشتیم. این راه را معمولاً همراه تنها دوست واقعی‌ام آنا می‌رفتم. هرقدر که من نترس و گستاخ بودم، او خجالتی و ترسو بود. برخلاف من که موهای بلوند، چشم‌های درشت و بدن ورزیده‌ای داشتم، آنا موهایش تیره بود، چشم‌هایش موقع لبخند زدن تقریباً از صورتش محو می‌شد و هیکلش چنان باریک بود که آدم فکر می‌کرد کسی به او غذا نمی‌دهد.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
تنها کسی که این حرف‌ها را می‌فهمید فریتز بود. به نظر او دلیل این کار من این بود که خون بابا را در رگ‌هایم داشتم. توی این چهار سال حتی یک روز هم بی فکر بابا و شجاعتی که از من انتظار داشت، نگذشت.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
نیست. خوب می‌دانستم که نگهبان‌ها کِی و کجا گشت می‌زنند و چه جاهایی تحت نظرشان نیست. بیش از هرچیز، این را می‌دانستم که هیچ‌کدام از چیزهایی که داشت برای ما اتفاق می‌افتاد طبیعی نبود.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
چشم‌ها نگاه می‌کنند، اما این ذهن است که می‌بیند. ــــــ ضرب‌المثل آلمانی
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
داشت به یک قلعهٔ نظامی تبدیل می‌شد. ما هم فقط ایستاده بودیم و نگاه می‌کردیم.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
مامان سرش را به نشانهٔ مخالفت تکان داد و گفت: «مطمئن باش دولت از چنین جایی غافل نمی‌مونه. نمی‌خوام وقتی که میان من اون‌جا باشم.» واقعاً هم همین‌طور شد. چند روز بعد دولت وارد عمل شد و راه‌های ورودی و خروجی پایین ساختمان را مسدود کرد،
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
وقتی در بند هستی جایت امن‌تر است، تا وقتی که آزادی. فرانتز کافکا، نویسندهٔ آلمانی
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
بهترین راه برای به ستوه آوردن غرب، اعمال فشار روی برلین است. ــــــ نیکیتا خروتشوف، رهبر شوروی، ۱۹۶۴-۱۹۵۸
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز ــــــ حافظ، شاعر پارسی؛ حدود ۱۳۸۹-۱۳۲۵ از همان جمعه غروب ـ دو روز پیش از ساخته شدن دیوار ـ که درِ خانه‌مان را زدند، می‌دانستم که اتفاق بدی در راه است
amirhosein vedadi
حتی وقتی که دلت می‌خواهد بروی، باز هم لحظهٔ خداحافظی غم‌انگیز است
Parinaz

حجم

۹۶۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۹۶۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۹۸,۰۰۰
۴۹,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۲۴
۲۵
صفحه بعد