بریدههایی از کتاب مدرسهی جاسوسی؛ جلد چهارم
۴٫۹
(۷۴)
تا وقتی تعقیبوگریز به پایان نرسیده، به آدمبدها دهنکجی نکن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«نمیتونی بگی یه جورایی آره. باید بگی آره یا نه.»
«چرا؟»
«چون “یه جورایی” طفره رفتنه. اگه داشتی از یه خلافکار بازجویی میکردی و ازش میپرسیدی برنامهای برای حملهٔ تروریستی داره یا نه و طرف جواب میداد: “یه جورایی آره” ولش میکردی؟»
«اون فرق میکنه. وقتی پای امنیت مردم وسطه، جایی برای دوپهلو حرفزدن نیست.»
«این شامل آدمها هم میشه. نمیتونی بگی یه جورایی از یکی خوشت میاد. شاید بتونی بگی یه جورایی از مارچوبه خوشت میاد؛ ولی درزمینهٔ آدمها یا دوستشون داری یا نداری.»
«نه الزاماً. ممکنه در قالب دوستی دوستشون داشته باشم.»
«اول اینکه تو اصلاً دوستی نداری. دوم اینکه دربارهٔ دوستی حرف نمیزنیم. دربارهٔ علاقه حرف میزنیم.»
«روابط شخصی جلوی جاسوسی مفید رو میگیره.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
زویی جواب داد: «میخوام باهات حرفهای دخترونه بزنم.»
«حرفهای دخترونه دیگه چیه؟»
«خب، همون چیزی که از اسمش معلومه. ما دختریم و درمورد چیزهای جالب حرف میزنیم.»
«مثل تهدیدات احتمالی برای امنیت ملی؟»
«اوم، نه. دربارهٔ آدمها.»
«چه دلیلی داره بخوام همچین کاری بکنم؟»
«چون خوش میگذره.»
اریکا گفت: «به نظرم خوش نمیگذره. بیشتر شبیه بازجوییه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«وقتی یه نفر همونجوری باهات رفتار میکنه که تو با ماها رفتار میکنی، خیلی جالب نیست، نه؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
چیزی به اسم تصادف نداریم! هر عملی نتیجهٔ یه عمل دیگهست
𝐑𝐎𝐒𝐄
وارن پیشنهاد داد: «مگه اینکه زامبی باشه. شاید توطئهٔ شیطانی شَنگ اینه که مردهها رو دوباره زنده کنه.»
هنک ضربهای پس کلهاش زد. «تنها چیزی که اینجا مُرده، مغز توئه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
هنک گفت: «معدهٔ دِین برامیج بدجوری به هم ریخته.» وقتی صدای نالهٔ همه درآمد، گفت: «هی، تقصیر من نیست که بن شنود رو نزدیک دستشویی هال گذاشته.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
چطور میتوانستم خود را مجبور کنم چیزی را به یاد بیاورم که معلوم بود به یاد ندارم؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعد با آه بلندی که آدم موقع نشستن روی کاسهٔ توالت میکشد، روی آن نشستم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
دیگه از هیچی مطمئن نیستم
𝐑𝐎𝐒𝐄
آدمهای عادی ربات نیستن. احساسات دارن
𝐑𝐎𝐒𝐄
آهسته گفتم: «تصادفی بود.»
سایرس گفت: «هیچی تصادفی نیست.»
الکساندر سعی کرد کمک کند. «خب، راستش، این حقیقت نداره. یه بار که در استانبول مأمور مخفی بودم، توی یه فلافلفروشی به خانم جِنکینز، معلم کلاس سومم، برخوردم. خوشبختانه لباس راهبهها تنم بود، برای همین من رو نشناخت...»
سایرس دستور داد: «خفه شو.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
دربارهٔ جلب توجه یه پسر چی میدونی؟»
اریکا جواب داد: «میدونم کار آسونیه. خیلی آسونتر از دوستشدن با آدمها. برای دوستشدن با یه دختر دیگه باید تلاش کنی، باید مهربون باشی و تظاهر کنی علایق مشترک دارین و گپهای حوصلهسربری دربارهٔ احساساتت بزنی؛ ولی برای دوستی با پسرا حتی مجبور نیستی از مغزت استفاده کنی.»
جواهر با ناراحتی گفت: «اینطور نیست.»
اریکا میز را دور زد، کنار او زانو زد، پلکهایش را به هم کوبید و با لحن لوسی گفت: «دوست داری بریم یه جای دیگه تا برام توضیح بدی چرا حق با توئه؟»
قیافهٔ جواهر شبیه کسی شده بود که مغزش اتصالی کرده. با اشتیاق گفت: «البته! بیا همین الان بریم!» اریکا بلند شد و آثار علاقهای که چند لحظهٔ پیش نشان داده بود از صورتش پاک شد. «به همین راحتی.» جواهر وا رفت. تازه منظور اریکا را فهمیده بود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
فرق زیادی بین چیزهایی که باید بدونم و توانایی اجراش هست
𝐑𝐎𝐒𝐄
احساسات دردسرسازه و من دردسر نمیخوام
𝐑𝐎𝐒𝐄
آخه کی واسه تعطیلات اسکی با خودش نارنجک میاره؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
با لحن سرزنشآمیزی گفت: «اومدهیم مأموریت سیا، ریپلی. نباید اینجوری گاردت رو پایین بیاری. قرار نیست کسی اشتباه احمقانهای بکنه.»
گفتم: «مثلاً تو فضای عمومی اعلام کنه اومدهیم مأموریت سیا؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
فقط احساس ناتوانی نمیکردم؛ قیافهام هم به آدمهای توانا نمیخورد
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر کسی برداشت اشتباهی دربارهتان داشت، راحتتر است اجازه دهید آن را باور کند تا اینکه حرف دیگری از خودتان دربیاورید.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«میدونم همهچی عجیبه؛ ولی هر چیزی یه توضیحی داره.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
حجم
۲۴۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۲۴۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۵۰%
تومان