بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد دوم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد دوم

بریده‌هایی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد دوم

۴٫۹
(۹۶)
اریکا لحظه‌ای به من خیره شد و بعد خندید. تا به حال ندیده بودم این کار را بکند. به نحو عجیبی بچگانه بود؛ خنده‌ای شیرین که دختری را که زیر ظاهر سرسختش پنهان بود، نشان می‌داد. گفت: «ریپلی، تو بی‌نظیری!» در آن لحظه برایم مهم نبود که رئیس‌جمهوری یا هر کس دیگری از نقش من در خنثی‌کردن نقشه‌های اسپایدر خبردار می‌شد یا نه. برایم مهم نبود که الکساندر دوباره اعتبار این کار را به اسم خودش می‌زد. اریکا هِیل می‌دانست من چه‌کار کرده‌ام و فقط همین برایم اهمیت داشت. خندهٔ او بزرگ‌ترین پاداشی بود که می‌توانستم بخواهم.
مگی
سعی کردم خونسرد و آرام باشم؛ ولی در واقع دوست داشتم مثل توپ روی زمین مچاله شوم و ناله کنم.
مگی
«خب، هر کسی نمی‌تونه؛ ولی من هرکس نیستم. کار خوبی کردی آوردیش پیش من.»
آیدین قویدل
گفتم: «من که فکر کنم از خفت‌کردنم لذت می‌بری.»
آیدین قویدل
گفتم: «می‌دونی... اکثر مردم وقتی می‌خوان با یکی حرف بزنن، به گوشی‌ش زنگ می‌زنن یا یه سری به اتاقش می‌زنن. نمیان وسط جنگل خفتش کنن.»
آیدین قویدل
من جاسوس بهتری‌ام. خودمونیم؛ اون قد یه خوکچهٔ هندی هم مهارت مبارزه نداره.» الکساندر که نمی‌توانست حیرتش را از حرف‌های او پنهان کند، به اریکا خیره شد. اریکا سرش را تکان داد و به او فهماند که پیشنهادش جدی نیست. مأمور اسپایدر جواب داد: «درسته. باید بگم پیشنهاد وسوسه‌انگیزیه؛ ولی راستش بن توانایی‌های خیلی خاصی داره که تو نداری. توانایی‌هایی که ممکنه حتی خودش هم خبر نداشته باشه.»
n.m🎻Violin
«به خاطر آدم‌دزدی و اینا وقت خرید نداشتم، ولی این رو برات آوردم.» اریکا چیزی کف دستم گذاشت. در کمال تعجب، دندان انسان بود. ریشه‌اش کمی خونی بود، انگار آن را اخیراً به زور از دهان کسی بیرون کشیده بودند. پرسیدم: «دندون مورِیه؟» اریکا لبخند زد. «بهش گفتم اگه یه بار دیگه اسپایدر بن رو اذیت کنه، خیلی بیشتر از این یکی رو از دست می‌ده.» بدون شک نفرت‌انگیزترین هدیه‌ای بود که تا به حال دریافت کرده بودم؛ ولی ناخودآگاه تحت‌تأثیر احساسی قرار گرفتم که در پس آن نهفته بود.
خخخخخخ
«نه. از خودم درآوردم. فکر کردم خرس‌ها زیاد با آدم‌ها فرق ندارن. اگه ترس نشون بدی، به خودشون مطمئن می‌شن؛ ولی اگه با اطمینان رفتار کنی، می‌ترسن.»
Amirhosein Kalari
اگر یک مأمور زن زیبا فکر می‌کند کار فوق‌العاده‌ای انجام داده‌ای، سعی نکن نظرش را عوض کنی.
maneli1388
الکساندر گفت: «دیدمش. نوشته ‘ارگانیسم خارجی دیدبانی میمون’.» کلیر حرفش را اصلاح کرد. «نه، نوشته ‘سیستم کنترل موشک زمینی’.»
maneli1388
فرض کنیم تلفن ندارین. همه رو تو حادثه از دست دادین. خب فقط چند نفرتون اون پایین موندین. چندین کیلومتر از آبادی فاصله دارین و نمی‌تونین با کسی تماس بگیرین. چی‌کار می‌کنین که زنده بمونین؟» وارن با لحنی که زیادی ذوق‌زده بود، پیشنهاد داد: «مرده‌ها رو می‌خوریم!»
maneli1388
همهٔ کسانی که این را شنیدند تحت‌تأثیر قرار گرفتند؛ ولی من به این فکر کردم که الکساندر هیل تا به حال به بنگلادش پا گذاشته یا نه.
seyed
من از دستت عصبانی نمی‌شم. این فایده‌ای به حالمون نداره. فقط وقت و انرژی‌مون رو تلف می‌کنه...
🌸خـادمـ الحسین🌸
بقا مثل بازی شطرنجه. نمی‌تونین فقط به قدم بعدی‌تون فکر کنین، باید به چند قدم بعدی‌تون فکر کنین، باید همهٔ سناریوها رو در نظر بگیرین
☆...○●arty🎓☆
وارن با لحنی که زیادی ذوق‌زده بود، پیشنهاد داد: «مرده‌ها رو می‌خوریم!» همهٔ سرنشینان اتوبوس با انزجار به او چشم‌غره رفتند. وارن پرسید: «چیه؟ پروتئین لازم داریم.»
mx۹۹
اگر همه چیز خوب پیش می‌رفت، قال قضیه قبل از پایان تعطیلات تابستانی کنده می‌شد. یا نقشه‌های اسپایدر خنثی می‌شد... یا من می‌مردم.
mx۹۹
«بهش گفتم اگه یه بار دیگه اسپایدر بن رو اذیت کنه، خیلی بیشتر از این یکی رو از دست می‌ده.»
کاربر ۳۷۱۳۶۳۰
برگهٔ مأموریتش را به سمتم گرفت. آن را گرفتم. انتظار داشتم به یک کشور جهان سومی که درگیر جنگ است برود؛ در عوض فهمیدم...
محمد
اگر به خاطر چشم‌های آبی یخی‌اش نبود، نمی‌شناختمش. ترکیب بوی یاس و باروت همیشگی‌اش در بوی چمن‌ها و خاک گم شده بود. اریکا هِیل.
j
الکساندر گفت: «بن، آروم باش. جات امنه. اسپایدر نمی‌تونه دردسر درست کنه.» و همان لحظه اسپایدر حمله کرد.
sadra

حجم

۲۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
۴۶,۵۰۰
۵۰%
تومان