بریدههایی از کتاب رنج مقدس ۲
۴٫۶
(۸۰)
گفته بود:
- چرخ و فلک دنیا را با دستان خودت بچرخان. نگذار هرکسی از راه میرسد دستی بزند تا دور بگیرد؛ هرکسی سوار زندگیت شود با هر فکری، با هر منشی، با هر حرفی و تو فقط یه مقلد باشی! یک گرسنهٔ فکری و یک عروسک خیمه شب بازی!
شکوفه ▪︎
بگه چرا هنوز به عهد قدیم عمل میکنید وقتی عهد جدید اومده. بالاخره خدا ساده و راحت گفته این آخرین و درستترین دینه که دادم. اول زرتشت بعد یهود بعد مسیح حالا اسلام. همش رو خدا فرستاده. همشون هم همدیگه رو قبول دارن و وعده دادن به دین کامل که اسلامه. اگه واقعاً ادعا میکنید حرف خدا رو گوش میدید، خب گوش بدید دیگه. دیگه این دکون باز کردنه، نه گوش دادن حرف خدا. راس میگن بقیه هم بیان این طرف.
شکوفه ▪︎
الآن دیگه اروپاییا هم دارن مسلمون میشن. دین دوم اروپا شده اسلام. هر روز خوانندهای، پرفسوری، استاد دانشگاهی... داره مسلمون میشه جوونای ما یادشون اومده برگردن عقب عقب مسیحی و زرتشتی بشن...
شکوفه ▪︎
لیلا وارد اتاق شد و عکسالعملهایش همه برای مصطفی یک چیز را نشان میداد: لیلا مرد نیست. مرد افکن است؛ یک زن.
همین را میخواست. دلش نه عروسک میخواست. نه مردانه بودن را. یک زن میخواست ناب و پاک. ظرافتهایش زنده باشد. حسهایش برای خودش باشد، نه تقلیدوار باشد و نه ملتمس نگاه. دختری که دخترانههایش از فطرت و خلقتش باشد.
شکوفه ▪︎
برداشت آزاد است اما منشها متفاوت است. حرف مادر خیلی امروزی بود. مثل دخترهایی که پوشش مناسب ندارند اما میگویند: «ما برای دل خودمون اینطوری میپوشیم.» جامعهٔ باز ایجاد میکنند و میگویند؛ برداشتها بسته باشد. وقتی تو باز زندگی میکنی، حتماً برداشتها آزادتر است و این بزرگترین ضربهای است که هرکس به زندگی خودش میزند. در خانهات را هم باز میگذاری و پول و طلاهایت را مقابل در پهن میکنی، توقع داری کسی دستبرد نزند؟!
شکوفه ▪︎
میخواست بابا بشود و در خانه مادر باشد. حالا پزشک و معلم و دانشجو هم باشد. یک دختر، یک خواهر، یک همسر، یک مادر اگر درست در جایگاهشان مینشستند این نابسامانیها جریان پیدا نمیکرد و سیل نمیشد و زندگیها اینطور نافرجام نمیماند.
شکوفه ▪︎
خانوادهٔ منو که میشناسی. همهچیز داریم و الّا... دوروبرم هم پر گل و بلبل ملتمس دعا! دوستان قبلیم هم دارند حالشو میبرن و ازدواج رو گذاشتند برای سن بالا. حالا که دختر ریخته بدون قیمت و خود خواسته، تن به زندگی و سختیهاش نمیدن.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
-هرچند خودمونیم یه عالمه سختیه دیگه هوار شده سرشون اما کبکند، سرشون تو برفه دیگه. دخترا هم بدتر از کبکند، نفهمترن. دارن تمام زندگیشون رو تو قماری که راه افتاده میبازن، بازم خوشحالن... من دلم میخواد ازدواج کنم
شکوفه ▪︎
زندگیها تلخ شده است؛ هر چهقدر هم که زروزیور و آراستگیاش زیاد باشد. قابل هضم نیست. نوروگرما ندارد. شیرینی و لذتش را نمیشود مدام با جشن تولدها و پارتیها و ولنتاینها برگرداند. شب است شب، تلخ است تلخ، دروغ است دروغ.
شکوفه ▪︎
یکیدو روز کشید تا دختر رویاها بپذیرد و اجازهٔ تماس بدهد. همین سرسختی و پا پس کشیدنها او را مصمم میکرد برای ادامه. جالب بود در حال و روزی که بعضی دخترها سهلالوصول شدهاند، یکی باشد که هنوز عزت خودش را حفظ کرده باشد. به قول استاد؛ ناز واقعی که نیاز برمیانگیزد.
شکوفه ▪︎
مصطفی خیلی دوست داشت به دخترهایی که دانشگاه را مثل آرایشگاه زنانه میدیدند این را بگوید. اینجا دانشگاه است، خیابان عمومی است، همانطور که آب دهان انداختن بیفرهنگی است، لباس خانه و مهمانی را کف خیابان پوشیدن هم بی فرهنگی است. پس امنیت نداشتن تقصیر خود زن است که حریم خودش را رعایت نمیکرد. حجاب دیوار دفاعی زن است وقتی خودش خراب میکند دیگر هیچ توقعی نیست که مردها هم او را با نگاه محترم ببیند؛ بلکه یک جسم میبیند به حراج گذاشته شده و ارزان!
شکوفه ▪︎
آدمها به آنی کافر میکنند خودشان را! دنیا باب میلشان باشد با خدا رفیق میشوند؛ البته دستورات خدا را هم انجام نمیدهند چون در سیر زندگیشان مشکلی نمیبینند و احساس خدایی میکنند. دنیا باب میلشان نباشد تقصیر خدا میبینند و کفرگویی میکنند.
شکوفه ▪︎
جایگاه زن را در آیینهٔ تمام قد خلقت میکشید و به آنها میگفت «الهه»؛ پرستیدنی هستند، نه عروسک خیمهشب بازی برای مردان. امپراطور عشق هستند، نه در و داف خیابان. ملکهٔ زندگی هستند، نه مقلد مدلهای آرایشی و پوششی غرب. قدیسه هستند، نه عروسک لولیتا، نه خیالپرست، نه ایکسونامی...
شکوفه ▪︎
بهشت هم اصل لذتش روح است و همین میشود وصفناپذیر. هیچکس هم تا به حال نتوانسته روح را کشف کند. به بینهایتی خدا وصل است! انسان از دنیا اوج لذت را میخواهد که آرام نمیگیرد. تشنه و گرسنه است با تمام پولداریش.
شکوفه ▪︎
- مصطفی دنیا دو راه بیشتر نداره. یا طرف خدا، یا طرف شیطان. حزبالله و حزب شیطان.
شکوفه ▪︎
چند وقته رفتم تو نخ فرمول کوکاکولا. این شوهر خالهٔ ما تو کارخونهٔ زمزمه. بهش میگم یه چیزی تو کوکا هست که تو زمزم نیست. اونو پیدا کنید. میگه فرمولش رو که ندادند، پنجاه ساله مواد اولیهاش هنوز از آمریکا میاد. لامصبا موادمخدر توش میریزن!
محسن مغازه پیدا کرد و چپیدند داخلش! بالاخره نوشابه دارد. محمدحسین گفت:
- هیچی نداره؛ تو فرمولش عناصر به وجود آورنده سرطان هست که لو نمیدن خودت میگیری و با زجر میمیری. تو پول من و تو هم یه وجدانی هست که با اینکه میدونیم پولش میرسه دست صهیونیستهای عوضی، میخریم تا اونا باهاش حال کنند وقتی مسلمون میکشند.
شکوفه ▪︎
«هرکس در عالم هستی یک نگرانی دارد، یک مشغولیت ذهنی، یک شوق، یک معشوق. محبت به امام کنار همهٔ اینها نیست. محبت به امام پایه است، اصل است، حاشیه نیست، متن است. و کسی که این اصل را دارد، دیگر هیچ نگرانی، هیچ مشغولیت ذهنی یا هیچ شادی حرامی ندارد. امام که داشته باشی زمین و آسمان در اختیار توست!»
ema
خدا خیلی اهل معامله است. تاجری که به سود مشتری کار میکند، نه به نفع خودش. اینطور نیست که طوری عهد ببندد که مشتری نفهمد و ضرر کند. فقط باید پای میز معامله بروی. باید خودت بخواهی. اگر بخواهی معاملهٔ پرسودی برایت رقم خواهد خورد. تصور کن یک طرف صاحب و مالک تمام عالم هستی که تمام معادن و خزائن و سرمایههای عالم دستش است، یک طرف هم تو، که هیچ نمیخواهد بیاوری. فقط ادب کن و محبتت را بیاور وسط و اعتماد و تکیه کن به صاحب سرمایه. بخواهش به عنوان معشوق، خودش رسم عاشقی را میداند. خوب عاشقی است خدا. بپذیر که گوش بدهی به آنچه که دستور میدهد و مطمئن باش که دستوراتش همه به نفع توست!
شادی . . .
دنیا پر از شیرینی است، تو یاد بگیر که آدم هرزی نباشی و برای هر شیرینی دلت را به لجن نکشی.
صالحه
جایگاه زن را در آیینهٔ تمام قد خلقت میکشید و به آنها میگفت «الهه»؛ پرستیدنی هستند، نه عروسک خیمهشب بازی برای مردان. امپراطور عشق هستند، نه در و داف خیابان. ملکهٔ زندگی هستند، نه مقلد مدلهای آرایشی و پوششی غرب. قدیسه هستند، نه عروسک لولیتا، نه خیالپرست، نه ایکسونامی...
رآقمه
هیچ غصهای آنقدر ارزشمند نیست که بهخاطر آن این همه لحظات ارزشمند زندگیش را از دست بدهد.
ابی
حجم
۱۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان