بریدههایی از کتاب گزینهی اشعار فاضل نظری
۴٫۲
(۸۲)
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
rain
هرکه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است! از که بنالم؟!
rain
گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
راحیل 🍃
جهان بیعشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
mariaa
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
zahra
حق با تو بود هرچه بکوشد نمیرسد
شیر نفسبریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی!
افسانهای بساز خود از داستان ما
کاربر ۲۹۳۳۴۳۸
حق با تو بود هرچه بکوشد نمیرسد
شیر نفسبریده به آهوی تیزپا
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی!
افسانهای بساز خود از داستان ما
کاربر ۲۹۳۳۴۳۸
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
کاربر ۲۹۳۳۴۳۸
به دریا میزنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
کاربر ۲۹۳۳۴۳۸
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهٔ سنگریزهها
k
دنبال عشق گشتم و چیزی نیافتم
جویندهای که گم شده یابندهی تو نیست
آسمان شب
شبیه سادهدلان باورت نمیکردم
اگر دروغ تو اینقدر دلفریب نبود
غریو دیو توفان
تلخ است روزگار، مگر با بهانهای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانهای
ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه
روید ز سنگفرش خیابان جوانهای
گر چشم دوختم به تماشای این و آن
میخواستم که از تو بیابم نشانهای
هرجا که خیره میشوم انگار عکس توست
ما را کشاندهای به چه تاریکخانهای
از جور روزگار کسی بینصیب نیست
دیوانهای گرفته به کف تازیانهای
abbas5549
بیوفا
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست
زمستان گرچه طولانیست، آخر نوبهاری هست
مرا در قلب خود کُشتی و از دنیای خود راندی
گمان میکردم ای بیرحم بین ما قراری هست
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ایبیوفا از بیوفا هم انتظاری هست
چو در قلب تو میتازند بعد از من رقیبانم
به یادآور که در صحرای آغوشت مزاری هست
اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی
بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست
abbas5549
زیان اگر همهٔ سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
abbas5549
زیبای من! روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیبایی است
راز مرا از چشمهایم میتوان فهمید
این گریههای ناگهان از ترس رسوایی است
این خیره ماندنها به ساعتهای دیواری
تمرین برای روزهایی که نمیآیی است
شاید فقط عاشق بداند «او» چرا تنهاست:
کاملترین معنا برای عشق تنهایی است.
abbas5549
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
abbas5549
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
nardoon
یک روز، دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
abbas5549
شادم تصور میکنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
abbas5549
حجم
۱۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۱۰۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۷۲,۰۰۰۲۰%
تومان