بریدههایی از کتاب چیزهایی که نمیتوانیم بگوییم
نویسنده:کلی ریمر
مترجم:حسین علیرضایی
ویراستار:سارا بحری
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۴از ۷۱ رأی
۴٫۴
(۷۱)
اشکهایم شدم و تردیدم را کنار گذاشتم تا آنکه توانستم یکبار دیگر به این باور برسم که تکههای زندگی متلاشیشدهام دوباره کنار هم قرار خواهند گرفت.
لافکادیو
دیگر نباید آن روز اشک میریختم. اگر آن بچههای یتیم آنقدر بخشنده و شجاع بودند که در مقابل وضعیتشان ایستادگی کنند، من هم میتوانستم.
لافکادیو
میگوید پرت کردن حواس خودآگاهش از طریق پرداختن به کاری به او کمک میکند مسائل را حلاجی کند.
pegah
بیشتر مردم نمیدانند ترس ممتد چه حسی دارد. من هم تا آن روز نمیدانستم. در آن تاریکی ترسناک برای ساعتها فکر میکردم هر لحظه ممکن است یکی از بمبها روی سرمان بیفتد.
pegah
من هم عاشق همین ویژگیاش شدم. او دریچهٔ دنیای مرا رو به احتمالاتی بیپایان باز و آن را از جادو پر میکرد.
pegah
در آن روزهای آرام، درون زیرزمینی که روزی از آن میترسیدم، فهمیدم خوشحالی را همهجا میشود یافت. فقط کافی بود توماس کنارم باشد.
melikar
گفتم: «ولی اینجا خونهٔ ماست. لهستان خونهٔ ماست. کجا بریم؟»
«خونه کشوری که توش زندگی میکنیم نیست. خونه یعنی ما. خونه یعنی آیندهای که رؤیاش رو دیدیم و واسهش نقشه کشیدیم.
melikar
ما دیگر یهودی و کاتولیک نبودیم، حتی زن و مرد هم نبودیم. فقط دو انسان بودیم که بر مزار عملی غیرانسانی میگریستیم.
zhrrnj
انگار تمام دنیا متوقف شده بود جز دردهای من.
☁
متوجه شدم یونیفرم نازیها انسانیت را از آنها گرفته است، آنها را در بیهمتا بودنشان غرق کرده و نیرویی متحدکننده به آنها بخشیده که مثل یک دیوار بزرگ به زندگی ما دستدرازی میکند. آنها حتی انسان نبودند؛ قطعاتی از یک ماشین بودند که قصدشان نابود کردن بود.
☁
زمان روش خودش را برای محو کردن خاطرات دارد
☁
اگر آن بچههای یتیم آنقدر بخشنده و شجاع بودند که در مقابل وضعیتشان ایستادگی کنند، من هم میتوانستم.
¥عاشق مطالعه¥
زندگی روشهای خاص خودش را برای برآورده نکردن انتظارات ما دارد، برای درهم شکستن امیدمان. اما در خانوادهای عاشق تکههای آرزوهای شکستخوردهمان همیشه میتوانند دوباره به هم بپیوندند. حتی اگر در آنچه به دست میآید آثار ترکخوردگی دیده شود.
mansore
دوست ندارم ببینم مادر شدنت یعنی اینکه تمام زندگیت رو بذاری کنار و فقط به همسرت و بچههات برسی. شرایط ما سخته ولی نباید به بهونه تبدیل بشه. من و بابات برات الگوی خوبی از یک خونوادهٔ سالم نبودیم
میرالماسی
تنها چیزی که میدونم اینه که وقتی از هم جدا میشیم دلم برات تنگ میشه و میدونم تو هم همین حس رو داری. این هیچوقت عوض نمیشه... مهم نیست من از دانشگاه چی یاد میگیرم. من و تو برای هم ساخته شدیم. پس چه تو بیایی پیش من چه من بیام پیش تو، مهم اینه که ما راه رسیدن به همدیگه رو پیدا میکنیم. الان فقط بینمون کمی فاصله میافته، ولی خودت میبینی که این جدایی هیچی رو عوض نمیکنه
میرالماسی
زندگی خانوادگی ما هیچوقت آسان نخواهد شد، اما قرار نیست این مشکل سد راه رسیدن به رؤیاهایمان شود. اجدادمان برای اینکه ما چنین زندگیای داشته باشیم بهای سنگینی پرداختهاند. تنها راه ادای این دین، زندگی کردن به بهترین شکل است.
1995_ranap
مامان! خیلی قشنگه! ما همین الان داشتیم توی کلاس درمورد چهرههای الهامبخش زندگیمون حرف میزدیم و من میخواستم درمورد مامانبزرگ حرف بزنم ولی بهجاش درمورد تو حرف زدم که داری این کار رو میکنی. نگران بابا و ادی نباش همهچی خوبه ولی از الان بهت قول میدم که وقتی برگشتی کمکت کنم خرابکاریهاشون رو درست کنیم. هه هه. عاشقتم، مامان.
1995_ranap
«به اندازهٔ زندگیای که واسهم باقی مونده خوشحالم. این اردوگاه هرجا بره من هم باهاش میرم. شنیدهم خیلی زود قراره منتقل بشیم به ایران؛ چون اردوگاه شرایط لازم رو برای اینجا موندن توی فصل زمستون نداره، ولی چه اینجا باشیم، چه اونجا چه کرهٔ ماه فکر میکنم وظیفهٔ من اینه که به این آدمها کمک کنم.»
n re
در این سفر با ایستادن روی یک قله بدون دلیل، آنهم فقط برای کسب تجربه، چه چیزهایی برایم روشن شده است. این لحظه برایم مثل سرمایهگذاری روی خودم است. به خودم اجازه میدهم خاطرهای بسازم که تنها برای خودم سود دارد. من عاشق مادر بودن و همسر بودن هستم، عاشق دختر بودن، اما حالا که این بالا ایستادهام، هیچکدام از اینها نیستم.
n re
تو چه امروز بری خونه چه فردا توی نتیجه هیچ تفاوتی نداره. میخوای برگردی و یک عمر این بار رو به دوش بکشی. یکی دو هفتهٔ دیگه همهچیز شبیه روز اولش میشه.
n re
حجم
۳۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰۳۰%
تومان