بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همه ‌چیز به فنا رفته | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همه ‌چیز به فنا رفته

بریده‌هایی از کتاب همه ‌چیز به فنا رفته

نویسنده:مارک منسون
ویراستار:سارا بحری
امتیاز:
۳.۶از ۳۹ رأی
۳٫۶
(۳۹)
اخلاق اربابی تمایل ذاتی برای تفکیک خود از دنیای اطرافمان است - میل به ایجاد شکاف اخلاقی و قرار گرفتن بر قلهٔ آن است. اخلاق بردگی نیز نوعی تمایل ذاتی درجهت برقراری تعادل، بستن شکاف اخلاقی و تسکین درد و رنج می‌باشد.
Dexter
مسالک معنوی به‌شدت سرسخت هستند. آنها صدها و حتی هزاران سال دوام دارند. به این دلیل که اعتقادات به ماوراءالطبیعه هیچ‌گاه قابل‌اثبات یا رد نیستند. بنابراین، چنانچه اعتقاد به ماوراءالطبیعه به‌عنوان ارزش والا پذیرفته شود، بیرون کردن آن از ذهن، تقریباً غیرممکن است. یکی دیگر از دلایل قدرت مسالک معنوی این است که آنها اغلبْ امید را با مرگ درمی‌آمیزند. درنتیجه، عدهٔ زیادی از پیروان آنها حاضر هستند جان خود را در راه باور اثبات‌ناپذیرشان فدا کنند.
Dexter
همهٔ ما باید مؤمنانه باور داشته باشیم که چیز مهمی وجود دارد، حتی اگر پوچ‌گرا باشید، به این ایمان دارید که هیچ‌چیز از هیچ‌چیز دیگری مهم‌تر نیست. پس درنهایت، همه‌چیز به ایمان ختم می‌شود. سؤال مهم این است که: ایمان به چه؟ به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم؟
Dexter
باید راهی برای همدردی با او پیدا کنی، زیرا همدردی تنها زبانی است که مغز احساسی متوجه آن می‌شود.
عباص
مغز احساسی، تفاوت گذشته، حال و آینده را نمی‌داند؛ درک اینها مربوط به مغز متفکر است. و یکی از استراتژی‌های مغز متفکر برای نگه داشتن مغز احساسی در مسیر درست زندگی، طرح سؤال‌های «اگر...چه؟» است: اگر از قایق‌ها متنفر باشی و به‌جای آنها، وقت خود را صرف کمک به کودکان معلول کنی چه؟ اگر مجبور نباشی چیزی را به اطرافیانت ثابت کنی تا موردعلاقهٔ آنها باشی چه؟ اگر در دسترس نبودن مردم، مربوط به مشکلات خودشان باشد و تو ایرادی نداشته باشی چه؟
Dexter
بازبینی داستان‌های زندگی به ما این امکان را می‌دهد که از اول تصمیم بگیریم: می‌دانید، شاید من خیلی هم قایق‌ران خوبی نبودم، اما اشکالی ندارد. زیرا بیشتر وقت‌ها، با گذشت زمان متوجه می‌شویم آنچه زمانی برای ما مهم بود، واقعاً اهمیتی ندارد.
Dexter
این «اثر گلولهٔ برفی» است که باعث می‌شود تجارب ما از دوران کودکی، چه خوب چه بد، اثرات درازمدتی روی هویت ما داشته باشند و پایهٔ ارزش‌هایی شوند که در آینده، بیشترِ زندگی ما را تعریف خواهند کرد. تجارب اولیهٔ شما، هستهٔ ارزش‌هایتان را می‌سازند و اگر این هسته مسموم باشد، مثل یک دومینو عمل می‌کند و برای سالیان سال، تجارب کوچک و بزرگ شما را به زهر خود آلوده می‌کند.
Dexter
هویت ما در طول زندگی، مثل یک گلولهٔ برفی است که روی یک کوه پوشیده از برف سر می‌خورد و هرچه می‌گذرد بزرگ‌تر می‌شود و معانی و ارزش‌های بیشتری را جمع می‌کند.
Dexter
نیوتن احساسی در مشاهدات خود به نتیجه‌ای رسید که همه از آن مطلع هستیم، اما عدهٔ کمی از ما به آن اعتراف می‌کنیم: مردم دروغ‌گو هستند، همهٔ ما دروغ‌گو هستیم. دروغ گفتن برای ما یک عادت همیشگی است. دربارهٔ چیزهای مهم یا کم‌اهمیت دروغ می‌گوییم. اغلب اوقات از روی بدذاتی دروغ نمی‌گوییم. بیشتر دروغ‌های ما به دیگران، از این نشئت می‌گیرند که عادت داریم به خودمان دروغ بگوییم.
Dexter
مشکل اساسی خویشتن‌داری، همین است. مشکل اساسی امید، همین است. مشکل این نیست که مغز متفکر نادان باشد. مشکل اساسی، نادانی مغز احساسی است، مغزی که ارزش‌های نادرست را درمورد خود و دنیای اطرافش پذیرفته است. هرگونه تلاش برای روان‌درمانی باید در همین راستا باشد
Dexter
با ترجمهٔ مزخرفاتی که مغز احساسی به خوردت می‌دهد، به‌نحوی‌که مفید و معنادار به‌نظر برسند. به‌جای اینکه احساسات را توجیه کنی و در برابرشان تسلیم شوی، آنها را تحلیل کن و به چالش بکش. ظاهر و باطن آنها را تغییر بده.
Dexter
ببین مغز متفکر، شاید تو کنترلی روی ماشین آگاهی نداشته باشی، اما درعوض، کنترل معنایی داری. این قدرت خارق‌العادهٔ تو است. این استعداد تو است. می‌توانی معنای احساسات و هیجان‌هایت را کنترل کنی. می‌توانی وقایع را هرطور دوست داری معنا کنی. می‌توانی نقشه بکشی. این قدرتی خارق‌العاده است، زیرا می‌توانی احساسات را دست‌کاری کنی و واکنش مغز احساسی را به آنها تغییر دهی.
Dexter
تحت هیچ شرایطی با مغز احساسی نجنگ، چون فقط اوضاع را بدتر می‌کنی؛ زیرا اولاً، تو هرگز پیروز این جنگ نخواهی بود، هرگز. ثانیاً، جنگیدن با مغز احساسی به‌خاطر داشتن یک حس بد، فقط باعث خواهد شد به او حس بدتری دست بدهد.
Dexter
تو باید به‌جای بمباران مغز احساسی با منطق و حقیقت، از او دربارهٔ احساساتش بپرسی. مثلاً: «هی، مغز احساسی، دوست داری امروز باهم به باشگاه برویم؟» یا «نظرت چیست شغلمان را عوض کنیم؟» یا «نظرت راجع‌به فروش داروندارمان و نقل‌مکان به تاهیتی چیست؟»
Dexter
کاش می‌شد مغز احساسی هم مثل من و تو باشد و با مطالعهٔ نتایج یک تحقیق، تصمیم اشتباهش را اصلاح کند. اما این‌طور نیست.
Dexter
می‌دانم که دوباره دارم دراماتیک می‌شوم، اما چاره‌ای نیست. اگر این‌گونه نباشم، حوصلهٔ مغز احساسی‌ام سر می‌رود و از نوشتن دست می‌کشم. تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که چرا بعضی کتاب‌ها این‌قدر جذاب هستند و به‌سرعت به پایان می‌رسند؟ این مغز احساسی شماست که کنجکاو می‌شود، دوست دارد داستان را پیگیری کند و کتاب را خیلی زود به پایان می‌رساند تا حس رضایت تمام کردن آن را تجربه کند. یک نوشتهٔ خوب، نوشته‌ای است که بتواند هم‌زمان با هر دو مغز متفکر و احساسی ارتباط برقرار کند.
Dexter
در چند قرن گذشته، صنعتی پیرامون ایدهٔ «خودت را تغییر بده» ایجاد شده است. این صنعت، سرشار از وعده‌های دروغین هدایت در راه رسیدن به رمزوراز خوشبختی و خویشتن‌داری است. بااین‌حال، تنها کاری که این صنعت انجام می‌دهد، تقویت همان انگیزه‌هایی است که در ابتدا باعث شده بود مردم احساس بی‌کفایتی کنند.
عباص
برای ایجاد و حفظ امید، به سه عامل نیاز داریم: احساس «کنترل» داشتن، باور به «ارزش» یک چیز، و یک «جامعه»
عباص
مغز احساسی بسیار لج‌باز است و اگر بخواهد از یک مسیر برود، هرقدر که مغز متفکر با دلیل و منطق تلاش کند نظر او را تغییر دهد، بازهم در همان مسیر به راه خود ادامه خواهد داد.
Dexter
حتی زمانی که دو مغز ما نمی‌توانند یکدیگر را تحمل کنند، بازهم به یکدیگر نیاز دارند. مغز احساسی ما، احساساتی را تحریک می‌کند که ما را به عمل وامی‌دارند. مغز متفکر هم پیشنهاد می‌کند که این عمل در چه راهی باشد. کلمهٔ کلیدی اینجا «پیشنهاد» است.
Dexter

حجم

۲۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۲۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۳۶,۴۰۰
۳۰%
تومان