بریده‌هایی از کتاب غلبه بر شیطان

شاید متناقض به‌نظر برسد، اما تو از شکست بیشتر می‌آموزی تا از موفقیت، چراکه به تو می‌آموزند چه کارهایی را نباید انجام دهی.

معدود فلاسفه‌ای هستند که قادرند هنر زندگی کردن را به زنان و مردان بیاموزند.

ترس از مرگ در اکثر موارد می‌تواند موجب تعصب مذهبی شود

شکست و ناکامی موقت بخشی از مسیر دستیابی به کامیابی حقیقی است.

«تنها محدودیت تو، همانی است که در ذهن خودت ایجاد کرده‌ای!»

«تنها محدودیت تو، همانی است که در ذهن خودت ایجاد کرده‌ای!»

اول از هرچیز باید بدانی نیروی ایمانی که کنترل جسم تو را برعهده دارد، نه معجزه می‌کند و نه برخلاف قوانین طبیعت عمل می‌کند. مادامی‌که فرمانروای جسم توست، وقتی آن را بخوانی راهنمایی‌ات می‌کند. این کمک و راهنمایی از طریق ایده‌ها و افکاری است که در ذهنت قرار می‌دهد و منجر می‌شود برنامه‌هایت از طریقی منطقی و روشی طبیعی به هدف برسند. و فراتر از همهٔ اینها، این حقیقت را ملکهٔ ذهنت کن، که «خود دیگر» ت کار تو را برایت انجام نمی‌دهد، بلکه تنها به نحوی هوشمندانه تو را در جهت رسیدن به اهدافی که به آنها گرایش داری هدایت می‌کند.

آدم بی‌ثبات کسی است که اجازه می‌دهد شرایط بیرونی ذهنش را تحت تأثیر و کنترل خود درآورد.

«هر فلاکتی در خود بذر سودی هم‌ارز آن را دارد.»

چه اتفاقی می‌افتاد اگر موسولینی، استالین و هیتلر خیانت می‌کردند و تو و دستوراتت را نادیده می‌گرفتند؟ پاسخ چنین اتفاقی نمی‌افتد چراکه من به‌خوبی آنها را تطمیع می‌کنم. به هریک از آنها خوراکی از غرور به حساب خودشان می‌دهم. این ترفند دیگر من است. پرسش بیا به ماجرای آمریکا برگردیم و چیزهایی را بدانیم که تو برای بی‌ثباتی انسان انجام می‌دهی. پاسخ درست همین الان با کاشتن بذر ترس و تردید در ذهن مردم مسیر دیکتاتوری را هموار می‌کنم.

پرسش حرف بزن. بگو آن چیزهایی را که باید دربارهٔ اصل قطعیت هدف بگویی. پاسخ تو داری آب روی آتش جهنم می‌ریزی، اما مسئولیت این کار با خودت است، نه من. شاید این‌طور بتوانم بگویم که هر بشری که قطعیت هدف و طرح و نقشه داشته باشد می‌تواند هرآنچه را که می‌خواهد از زندگی دریافت کند. پرسش عالیجناب، این ادعای بزرگی است. آیا می‌شود کمی تعدیلش کنی؟ پاسخ تعدیلش کنم؟ نه، تازه می‌خواهم ادعای بیشتری هم داشته باشم. وقتی آنچه را اکنون می‌خواهم بگویم شنیدی، می‌فهمی که چرا اصل قطعیت این‌قدر مهم است. متضاد من کمی از ترفندهای هوشمندانه استفاده می‌کند تا بتواند من را از کنترل انسان‌ها بازدارد. متضاد من می‌داند که قطعیت هدف درهای ذهن فرد را چنان محکم بر من می‌بندد که من به هیچ طریقی نمی‌توانم آن را باز کنم مگر اینکه بتوانم عادت بی‌ثباتی را در فرد ایجاد کنم.

پرسش آیا این تنها چیزی است که باید دربارهٔ مزیت‌های ناکامی بگویی؟ پاسخ نه، این تازه شروع حرف‌هایم است. اگر می‌خواهی اهمیت واقعی بدبختی، شکست، ناکامی و تمام تجارب دیگری را که موجب شکست عادت‌های انسانی و سوق‌دادن او به‌سمت عادت‌های جدید می‌شود بدانی به کار طبیعت نگاهی بینداز. هنگامی‌که سلول‌ها و اعضای بدن کار خود را درست انجام نمی‌دهند طبیعت برای شکست این ریتم جسمی بدن از بیماری استفاده می‌کند. وقتی عدهٔ بسیاری از مردم کار خود را ـ در تجارت، جامعه و فعالیت‌های سیاسی درست انجام ندهند از رکود اقتصادی برای شکستن ریتم تفکر جمعی استفاده می‌کند. وقتی فرد در ذهن خود و با خود ارتباط درستی برقرار نمی‌کند طبیعت برای شکستن این ریتم تفکر منفی از ناکامی استفاده می‌کند.

«شکست نقطهٔ اوجی دارد که فرد طی آن می‌تواند امتیاز پاک‌کردن ذهنش از ترس و شروع در جهتی نو را پیدا کند.»

پرسش اما شنیدم که گفتی ناکامی یکی از بزرگ‌ترین همدستان‌ات است. از اعترافات تو این‌گونه برداشت کردم که ناکامی موجب می‌شود انسان جاه‌طلبی خود را از دست بدهد و دست از تلاش بکشد و آن‌وقت بدون مخالفتی بر آنها پیروز می‌شوی. پاسخ دقیقاً همین است. وقتی دست از تلاش می‌کشند بر آنها پیروز می‌شوم. اگر تفاوت بین ناکامی و شکست موقت را بدانند و وقتی با روی دیگر زندگی مواجه شوند دست از تلاش نمی‌کشند. اگر می‌دانستند هر شکلی از شکست و تمام ناکامی‌ها، با خود بذری از فرصت‌ها را همراه دارد به مبارزهٔ خود ادامه می‌دادند و برنده می‌شدند. معمولاً اوقات موفقیت درست در یک‌قدمی نقطه‌ای است که شخص دست از مبارزه می‌کشد.

۱۱: درس‌گرفتن از سختی‌ها پرسش آیا شکست هرگز سودی برای انسان داشته؟ پاسخ بله. درواقع درس‌گرفتن از سختی سومین اصل از اصول هفت‌گانه است اما تنها عدهٔ کمی از مردم می‌دانند که هر سختی هم‌ارز خود، بذر سود به‌همراه دارد. عدهٔ بسیار کمتری نیز هستند که فرق ناکامی و شکست موقت را می‌دانند. اگر این آگاهی را داشتند از یکی از قوی‌ترین سلاح‌های کنترل بشر محروم بودم.

تجربه به من آموخته که انسان آنگاه به موفقیت بسیار نزدیک است که آنچه را «شکست» می‌خواند بر سرش آوار می‌شود، چراکه در چنین مواقعی است که انسان مجبور به تفکر می‌شود. اگر به‌دقت و درستی فکر کند و پشتکار داشته باشد، درمی‌یابد این به‌اصطلاح شکست چیزی نیست جز نشانه‌ای برای تجهیز دوبارهٔ خود با هدف یا طرحی نو.

پرسش چرا بسیاری عادت به بیان عقاید نابجا دارند؟ پاسخ این عادت راهی برای بروز خودمحوری است. تمایل به ابراز وجود در نهاد انسان نهفته است. انگیزهٔ این عادت عبارت است از جلب‌توجه دیگران و تأییدطلبی. ولی این کار درحقیقت تأثیری کاملاً عکس دارد.

من در هر زمینه‌ای می‌توانم موجب بی‌ثباتی شوم و از آن طریق تفکر و عملکرد مستقل را کنترل کنم. مثلاً، همین موضوع سلامتی را در نظر بگیر. من مردم را به پرخوری، آن هم از نوع بدش وامی‌دارم. این کار منجر به سوءهاضمه می‌شود و توانایی تفکر صحیح را از آنها سلب می‌کند.

اگر تمام مردم اهل تفکر بودند آن‌وقت نمی‌توانستم ۹۸ درصدشان را کنترل کنم.

«برای هر مشکل مشروعی، صرف‌نظر از میزان دشواری آن، راه‌حلی وجود دارد.»