بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اشک و لبخند | طاقچه
تصویر جلد کتاب اشک و لبخند

بریده‌هایی از کتاب اشک و لبخند

انتشارات:کلیدر
امتیاز:
۴.۴از ۵ رأی
۴٫۴
(۵)
آن کس که در عرصه‌ی روزگار، روزها را دگرگون نکند، برده‌ی ایام خواهد بود
Mohammad
چقدر به زنده بودن مشتاقیم. و زندگی چقدر از ما دور است!...
Mohammad
آزادی حقیقی را دیدم که به تنهایی در پسِ کوچه‌ها راه می‌پیمود. حلقه بر هر دری می‌کوفت و پناه می‌جست و کسی پاسخش نمی‌داد. در حالی که ابتذال با هیبت و شکوهِ بسیار در حرکت بود و مردمان آزادی‌اش می‌نامیدند.
Mohammad
کجایی جان شیرینم؟ تاریکی مرا دربرگرفته و ناامیدی بر من چیره گشته است. لبخند بزن تا جان دوباره گیرم. در هوا تنفس کن تا زنده شوم.
آرام
نخستین نگاه شریک زندگی، همچون لحظه‌ای است که خداوند، هستی را گفت: پدید آی.
Pariya
شاعر حلقه‌ی اتصال میان این جهان و جهان واپسین است.
Mohammad
آه! لبخندت، لبخند زندگی را به یاد من می‌آورد..
Pariya
جنگ تو را بانگ درداد و تو نیز به انگیزه‌ی میهن‌پرستی و ادای تکلیف، پاسخش گفتی. این چگونه تکلیفی است که میان دلدادگان، جدایی می‌افکند. زنان را بیوه و کودکان را یتیم می‌کند؟ این چگونه تکلیفی است که بر روستایی تهدیست واجب است و توانگر نجیب‌زاده را بایسته نیست؟ اگر تکلیف از بین برنده‌ی صلح میان ملت‌ها و میهن‌پرستی برهم زننده‌ی آرامش انسان باشد، آن دو را بدورد! نه نه عزیزم، به گفته‌ی من توجه مکن و شجاع و وطن‌پرست بمان.
Pariya
در ژرفای وجودم ترانه‌ای است که خوش ندارد جامه‌ی واژگان را دربرکند. ترانه‌ای که در دانه‌های دلم جای گرفته و نمی‌خواهد با مرکب، بر کاغذ جاری شود. ترانه‌ای که چون پوششی شفاف، احساسم را در خود جای داده و نمی‌خواهد بر زبان جاری شود.
Pariya
در ضمیر هر انسان، اشک‌هایی به ودیعت نهاده شده که ناگزیر باید آن را روزی بازپس دهد.
Pariya
هنگام سکوت، با سرانگشتان لطیفم بر شیشه‌ی پنجره می‌کوبم و از دل آن ضربه‌ها، نغمه‌ای برمی‌آید که تنها جان‌های حساس، معنای آن را درک می‌کند.
Pariya
کسی که به نیروی اراده‌ی خویش و بر اثر ضعف اراده‌ی آدم، او را از بهشت بیرون راند، با مهربانی خویش و فرمانبرداری من، مرا به بهشت بازگرداند..
Pariya
هر که اندوه را نبیند، شادمانی را نخواهد دید.
Pariya
هان! ای کسانی که در تاریکی زیاده‌گویی‌ها گم گشته‌اید و در ژرفای پندارها غرقه شده‌اید! دریابید که در دل زیبایی، حقیقتی شک‌برانداز و تردیدسوز نهفته و نوری چاره‌ساز و جهان‌افروز پنهان شده است. در بیداری بهار و دمیدن سپیده‌دم، درنگ کنید که زیبایی، بهره‌ی درنگ‌کنندگان است. به نغمه‌ی پرندگان، خش خش برگ‌ها و شرشر جویبار گوش سپارید که زیبایی، نصیب شنوندگان است. آسودگی کودک، تحمل جوان، نیروی میانسال و فرزانگی پیر را نیک بنگرید که زیبایی از آنِ بینندگان است.
Pariya
و در ره عشق، تردید گناهی است بس بزرگ.
Pariya
یقین کردم که زندگی، بهشت است و دل آدمی، دروازه‌ی آن.
Pariya
روح نیز که از روح کل جدا می‌افتد و به عالم ماده می‌آید، به‌سانِ ابری است که بر فراز کوه‌های اندوه و دشت‌های شادی به حرکت در‌می‌آید، و آن گاه که به نسیم مرگ می‌رسد، به جایگاه نخستین باز می‌گردد؛ به دریای محبت و زیبایی، به سوی خداوند...
Pariya
من می‌گریم تا تپه‌ها لبخند بزنند. فرو می‌آیم تا گل‌ها فرا روند. ابر و دشت، دلداده‌ی یکدیگرند و من، پیام‌آوری هستم که فرومی‌ریزم تا تشنگی این و ناخوشی آن را برطرف کنم. صدای رعد و نور شمشیر برق، آمدن مرا مژده می‌دهند و رنگین‌کمان، پایان سفرم را اعلام می‌کند.
Pariya
خورشیدِ برآمده از پسِ تاریکی را بنگر!
Pariya
اما چنانکه خدا خواسته است که جان‌ها در بند پیکره‌ها باشند، عشق نیز مرا به بند واژگان کشیده است...
Pariya

حجم

۱۳۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۳۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد