بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۸۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
_ امّا این را هم یادت باشد گیله‌مرد! وقتی خودِ عشق حاکم بود، بحثِ عشق نبود، فلسفهٔ عشق نبود، این‌همه از ماهیت و محتوای عشق گفتنْ نبود. شب‌ها را به یاد می‌آوری؟ شب‌ها... شب‌ها... پیش از آنکه به خواب برویم، چقدر حرف داشتیم که بزنیم. اِنگار که حرف‌هایمان تمامی نداشت. چند بار پیش‌آمد که طلوع را دیدیم و رنگِ خواب را ندیدیم؟ آخِر چه شد که حال، دیگر، می‌آییم و خسته و بی‌صدا می‌خوابیم؟ شب‌ها دیگرگون شده؟ حرف‌ها تمام شده؟ یا ما تمام شده‌ییم؟ جای عشق، در این شب‌های خالی و خلوت کجاست؟
njme
عسل! نامه‌های عاشقانهٔ پُرشورْ نوشتن، از متداول‌ترین بازی‌های مبتذلِ عصر ما شده‌است؛ چراکه عشق را محکْ نمی‌توان زد، و هیچ معیاری در کار نیست. عشق، آنگاه که به واژه تبدیل شد، و به نگاه، و به آواز، و به نامه، و به اشک، و به شعر، و در بسته‌بندی‌های کاملاً متشابه به مشتریانِ تشنه، عرضه شد، در هر بازارِ غیرمُسقّفی هم می‌توان آن را خرید و به معشوق، هدیه کرد؛ و همین عشق را تحقیر کرده‌است. عزیز من!
njme
ترکِ عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مُشتْ یادِ بی‌رنگ‌وبو تبدیل‌کنیم؛
njme
علی‌رغم زیبایی خاطرات، انسانِ محتاج، به دوست‌داشتنی نو __ دوست‌داشتنی دیگر __ نیازمند می‌شود، و پناه می‌بَرَد، و این، عشقِ نخستین را ویران می‌کند، بی‌آنکه شبه‌عشقِ دوم بتواند قطره‌یی از خلوص را در خود داشته‌باشد، و عمیق باشد، و بامعنا باشد، و عطر و رنگ و شفّافی و جلای عشقِ نخستین __ یا تنها عشق __ را داشته‌باشد. یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار می‌توان عاشق شد: عاشقِ زن، عاشقِ مرد، عاشقِ اندیشه، عاشقِ وطن، عاشقِ خدا، عاشقِ عشق... یک‌بار، فقط یک‌بار. بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوقِ تصرّف، جای عشق به انسان را می‌گیرد؛ خودنُمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را... یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار. در عشق، حرفه‌یی‌شدن ممکن نیست __ مگر آنکه به بدکارترین ریاکارِ تَن‌پرستِ بی‌اندیشه تبدیل شده‌باشیم. تو... تمامِ این حرف‌ها را تو گفته‌یی...
njme
امّا مگر قرار ما این نبود که عشق را خاطره نکنیم؟ مگر بر این نکته تفاهم نکردیم که خاطره، ویران‌کردنِ حال است، و ویران‌کردنِ حال، ازمیان‌بردنِ تنها بخش کاملاً زنده و پُرخونِ زندگی: عشق. مگر تو نمی‌گفتی
njme
فاصله، زمانی ارتفاعِ صدا را مُعیّن می‌کند که صدا، صدای درد، صدای خشم، صدای حسِّ به‌خطرافتادنِ چیزی عزیز نباشد.
njme
__ هیچ‌وقت همه‌چیز درست نمی‌شود؛ چون تَوَقّعاتِ ما بیشتر می‌شود، و تغییر می‌کند. هیچ قلّه‌یی آخرین قُلّه نیست. رسیدن، غم‌انگیز است. «راه، بهتر از منزلگاه است.» برویم بی‌آنکه به رسیدن بیندیشیم؛ امّا، واقعاً، برویم.
njme
عسل می‌خندد و می‌گوید: خوشبختی، همیشه به شکلِ خوشبختی نیست. ما خوشبختیم: شکنجه‌شدگانِ خوشبخت، و آنها سیه‌بختند: شکنجه‌کنندگانِ سیه‌بخت.
njme
تو در کوچه‌ها انسان خواهی‌شد نه در لابه‌لای کتاب‌ها.
njme
. سَرَت را قدری بیاور جلو تا باز هم آهسته‌تر بگویم: بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتاب‌ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرق‌کنند و فروببرند.
njme
__ بشنو گیله‌مرد! بشنو و یادت باشد که من، موش‌های کتابخانه‌ها را اصلاً دوست نمی‌دارم. تو هرگز به من نگفتی که زیر کوهی از کتاب دست‌وپا می‌زنی؛ وَاِلّا برای زندگی با تو، شرطِ ترکِ اعتیاد می‌گذاشتم. تو زندگی را خوانده‌یی، لَمس‌نکرده‌یی. تو در طول و عرضِ خاکِ مُقدّسِ زندگی راه نرفته‌یی، فقط زندگی را وَرَق‌زده‌یی و بَر زندگی حاشیه نوشته‌یی. جنگلِ تو کاغذی‌ست، تفنگِ تو کاغذی، اعتقاد تو به مردم، اعتقادی کاغذی و پارگی‌پذیر. تو، عطرها را خوانده‌یی، دشت‌ها را خوانده‌یی، نگاهِ مُلتمسِ بچّه‌ها را خوانده‌یی... کتاب، عاشق نمی‌شود، آواز نمی‌خوانَد، پای نمی‌کوبد، به دریا نمی‌زَنَد، دردِ مردُم را حس‌نمی‌کند...
njme
مشکل، زندگی را زندگی می‌کند. مشکل، به زندگی، معنی می‌دهد. شیرینیِ زندگی از آنجا سرچشمه می‌گیرد که تو، بر مشکلات، غلبه‌کنی. بدونِ این غلبه، زندگی‌مان خالیِ خالی‌ست. گُل‌ها، حتّی اگر بی‌آب بمانند، احساسِ هیچ مشکلی نمی‌کنند، و به همین دلیل هم گُلِ خوشبخت وجودندارد.
njme
عشق، مطلقاً چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاهْ برمی‌آید، محکوم‌کنی. عشق، فقط رُشدِ روح می‌خواهد. این را باری به توگفته‌ام... __ باری؟ صدبار لااقل... و به‌هرحال، نشد. هیچ‌چیز، آنطور که می‌خواستیم‌نشد. __ بله... هیچ‌چیز، دیگر، تا مدّت‌ها، شبیه خودش نشد. یعنی بود؛ امّا نمی‌گذاشتند بشود: کار، عشق، آرامش، آزادی... حکومت‌هایی که معنی دوست‌داشتن را نمی‌فهمند، نفرت‌انگیزند، و نفرت‌انگیزترین چیزی که خداوندِ خدا رُخصت‌داد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتی‌ست که عشق را نمی‌فهمد. پیله‌کردند به جانِ زندگی‌مان. پیله‌کردند به آن لحظه‌های مبارکی که تدارکش را دیده‌بودیم.
njme
در کهکشان‌های بی‌نهایتِ عشق، «فروریزش»، یعنی کوچک‌شدن و کوچک‌شدن یعنی فروریزش.
njme
__ عسل، بگو! چون‌که ما جُز «گفتن»، هیچ‌چیز نیستیم. عشق، نوعی گفتن است و عالی‌ترین نوعِ گفتن. جنگ هم گفتن است. ایمان هم گفتن است. نگاه‌کردن، یک واژهٔ نرم است. خدا، کلمه بود__ برای انسان. خدا چه‌چیز به‌جُز کلمه می‌تواند باشد؟ احساس؟ عظمت؟ مطلق؟ کمال؟ مگر این‌ها جُز کلماتِ خوب، چیزی هستند؟ عسل، بگو! دوست‌داشتن را بگو! ایمان را بگو! کمی خلوص کافی‌ست تا جهان به یک واژهٔ مخملی تبدیل‌شود. عسل! بگذار سر بر زانویت بگذارم، و تو، به زمزمه، از نخستین سفر گیله‌مرد کوچکت به ساوالان بگو
njme
__ آنچه شما گلّه می‌نامید آقا، گلّه نیست، یک گروهِ بزرگِ عاشقِ صادق است__ و به‌ظاهر خاموش. پنج‌هزار سال است که به‌ظاهر خاموش است، و صدها حکومت را با سر، زمین‌زده‌است، و غلامان و خواجگانِ خاموش و وفادارِ دربارها، صدها سلطان را به صدها صورت، تکّه‌تکّه و سوراخْ‌سوراخْ کرده‌اند و به‌دارآویخته‌اند و قلب‌های سُربی‌شان را خنجرنشان کرده‌اند. غلامان و خواجگان، به چیزی بیش از سلاطین، وفادار بوده‌اند؛ و مردم ما می‌دانند که در تَنِ سکوت، چگونه زهری جاری‌ست.
njme
به چیزی ایمان بیاور، وَ مؤمن بمان! دیگر نیندیش تا شک‌کنی. فقط بندهٔ آن ایمان باش؛ بندهٔ آنچه که با قلبت قبول‌کرده‌یی. همین.
njme
__ امّا اگر او تو را نخواهد؟ __ گریه‌کنان می‌روم پی کارم. دوست‌داشتن، یک‌طَرَفه می‌شود امّا به ضربِ تهدید نمی‌شود، و این آن چیزی‌ست که سلاطین می‌خواهند: مردم، آنها را بپرستند، آنها از مردمْ بیزار باشند. من نه سلطانِ ادبم نه سلطانِ عسل. اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهدخواست، گریه‌کنان کوله‌بارم را برمی‌دارم و می‌روم. فقط همین. __ اگر گریه‌کنان بروی، تا کی گریه می‌کنی؟ __ نمی‌دانم آقا! پیشاپیش، چطور بگویم؟ برای گریستن، برنامه‌ریزی که‌نکرده‌ام
njme
خداوندِ خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چراکه می‌دانست انسان، بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهدکرد، و بدونِ دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتنِ خویش نخواهدداشت.
njme
عشق، نَفْسِ نخستین است، و درد: دردِ جاری، نخستینِ همیشه. و به سیب‌زمینی‌های پوستْ‌سوختهٔ از زیر خاکستر درآمدهٔ داغِ داغ__ که از این دست به آن دست می‌اندازیمشان__ گُلپرِ اصل می‌زنیم و نمکِ نرم...
njme

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان