بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
دوام، در مصرف کردن است و بهکارْبُردن، نه در مخفیداشتن و دفنکردن. پیوسته پُرْ وَ لَببهلَب نگهداشتن، فاسدکردن است. پُرکردن، خالیکردن و باز پُرکردن، زندگیست.
naghme_rsh
این، در بهاران گُل نیست که باز میشود، گرههای روح انسان است.
naghme_rsh
هیچ قلّهیی آخرین قُلّه نیست. رسیدن، غمانگیز است. «راه، بهتر از منزلگاه است.» برویم بیآنکه به رسیدن بیندیشیم؛ امّا، واقعاً، برویم.
naghme_rsh
«عسلبانو! هیچچیز مثلِ خودِ استبداد، استبداد را رسوا نمیکند»
naghme_rsh
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن
naghme_rsh
روزی زنبوری به من گفت: به ما آموختهاند که عسلی بسازیم که از جنسِ شیرهٔ گلها نباشد و فشردهٔ عِطرِ گلها را در خود نداشتهباشد.
__ اگر عسل واقعی بسازید، اعدامتان میکنند؟
__ اعدام؟ چه حرفها! در میانِ همهٔ جانورانِ جهان، فقط انسانها اعدام میشوند __ بهوسیلهٔ انسانها. دیگر هیچ جانوری اعدام نمیشود، و نمیکند.
naghme_rsh
این چیست که ساختهیی و پرداختهیی خدای من؟
آیا آن پیر قبادیان راست نگفت که: «همهٔ فتنهها از توست، امّا جرئت سرزنشکردنت در من نیست»؟
Mobina Kheirmohammad
عِطرِ نرگس را اگر از مِیدانِ بویشِ عاشقان بیرون ببریم، میدان از عشق خالی خواهدشد.
fateme
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد. حرفهیی شدن، پایانِ قصّهٔ خواستن است
چالش کتابخوانی14
عشق، فقط رُشدِ روح میخواهد.
خوانا
__ حالا همهچیز درست میشود؟
__ هیچوقت همهچیز درست نمیشود؛ چون تَوَقّعاتِ ما بیشتر میشود، و تغییر میکند. هیچ قلّهیی آخرین قُلّه نیست. رسیدن، غمانگیز است. «راه، بهتر از منزلگاه است.» برویم بیآنکه به رسیدن بیندیشیم؛ امّا، واقعاً، برویم.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
هیچچیز همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند.
و هیچچیز همچون باورِ سادهدلانه و صمیمانهٔ سعادت، سعادت را به محلّهٔ ما، به کوچهٔ ما، و به خانهٔ ما نمیآوَرَد.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
قیمتِ عشق همیشه بیش از تحمّلِ آدمیزاد بودهاست. باید، امّا سخت است که زندگی را به یک عاشقانهٔ آرام تبدیلکنی.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
گاه از سرِ خشم، گاه از سر بیخیالی و بیقیدی، گاه از سرِ تسامُح، و گاه به دلیل تهاجُمِ یک احساس، واژههایی را به کار میبریم که بهکاربُردنِ آنها جُرم است. احتیاط باید کرد. حُرمتِ هر کلمه، تنها هنگامی آشکار میشود که آن کلمه را در جایگاهِ راستینِ خودش بهکارگیریم نه بر اثر لغزشها.
کاربر ۳۵۸۹۴۷۵
شاید بتوانی از راهِ تزکیهٔ روح، شهرها را هم نجاتبدهی؛ و بچّهها را.
وظیفهٔ من و تو این نیست که همهچیز را تغییربدهیم و درستکنیم.
وظیفهٔ من و تو، اعتقادِ راسخِ ضربهناپذیر به این مهمّ است که همهچیز، بدون تردید، قابلتغییر است و از نو ساختن...
ما باید «انکار» را رَد کنیم، نه رسیدنِ نهایی را تعهّد.
نرسیدن به قُلّه با انکارِ قُلّه یکی نیست؛ و انکارِ قُلّه، هرگز، هیچ قُلّهٔ رفیعی را نمیساید. ناتوانی من و تو در رسیدن به گواراترین چشمهها، دلیل بر این نیست که به گواراترین چشمهها نمیتوان رسید.
کاربر ۳۵۸۹۴۷۵
کسی که با حرفِ این و آن، دَفْزدن را رهاکند، بیحرفِ این و آن هم رها میکند. دَفْزن باید که فقط صدای دفش را بشنود نه پُرحرفیهای این و آن را.
کاربر ۳۵۸۹۴۷۵
عسل، مدّتها، مبهوت، نگاه میکند، و عاقبت میگوید: خدای من! خدای من! چقدر کتاب! چقدر کتاب! تو، واقعاً، همهٔ اینها را خواندهیی؟
__ بیشترشان را.
__ پس تو... تو از پُشتِ یک دیوارِ بلندِ کاغذی و مقوّایی به زندگی نگاهکردهیی گیلهمرد! از پشت یک دیوارِ تنومند. تو هیچچیز را به همان شکلی که هست ندیدهیی. خدای من! چه عُمری را تلفکردهیی! چه عمری را باطلکردهیی...
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
اگر عشق را از جریانِ عادی زندگی جداکنیم __ از نانِ برشتهٔ داغ، چای بهارهٔ خوشْعطر، قوطی کبریت، دستگیرههای گُلدار، و ماهی تازه__ عشق، همان تخیّلاتِ باطلِ گذرا خواهدبود؛ مستقّلِ از پوست، درد، وام، کوچهها و بچّهها: رؤیایی کوتاه که آغازی دارد و انجامی... و ناگهان ازجایپریدنی، و بطالت را احساسکردنی، و ازدستْرفتنی تأسُّفبار، و یاد...«یاد، که انسان را بیمار میکند»، و خادمِ درماندهٔ گذشتهها، نه مسافِر همیشه مسافِْر بودن.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
تو هرگز بهخاطر وطنی که به عادتِ دوستداشتنش مُبتلا شدهیی، بهجان نخواهیجنگید.
هرگز بهخاطر مردمی که به مهرورزیِ به ایشان، عادتکردهیی، زندگی نخواهیداد.
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
از تو خیلی سَر اَست؛ از هر لحاظ.
__ میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
__ قَدّش، دوبرابرِ توست.
__ امّا من، خودش را میخواهم، نه قَدّش را.
__ قَدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
__ قصد جُداکردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جداکنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
کاربر ۱۳۵۹۸۰۲
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان