بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
و من، از بزرگها، بهخاطر آنکه عاشقانه نگاهکردن را میدانم، خجل نخواهمبود. به من چه ربطی دارد که آنها کارشان را نمیدانند؟ در کمالِ کُهنسالی، حتّی یک روز قبل از پایانِ داستان هم میشود با یک دسته نرگسِ شاداب، یک شاخه نرگس، در قلبِ مِهی که وَهمی نباشد، یا زیر آفتابی تند، کنار دریایی خلوت، وسط جنگل، روی پُل، لب جاده، جلوی درِ بزرگِ باغ ملی یا در خیابانی پُرعابر، در انتظار محبوب ایستاد.
پریناز
خاطره، ویرانکردنِ حال است، و ویرانکردنِ حال، ازمیانبردنِ تنها بخش کاملاً زنده و پُرخونِ زندگی
تارا
کوچکیم تا بتوانیم بزرگشویم، عوضشویم، رُشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ، جایی برای تغییرکردن ندارد. وقتی مظروف، درست به اندازهٔ ظرف بشود، دیگر چگونه تغییری در مظروف ممکن میشود جُز ریختن بر زمین و تلفشدن؟
تارا
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد. حرفهیی شدن، پایانِ قصّهٔ خواستن است.
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن. انسان، هرچه دارد، محصولِ تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردناست؛ و من، پیوسته میاندیشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام، در فروریختنِ این بِنا میتواند تأثیرِ بیشتری داشتهباشد.
کاربرm-jamali
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد. حرفهیی شدن، پایانِ قصّهٔ خواستن است.
mohammad sem
اشق، بهانه نمیگیرد.
عاشق، نِق نمیزند.
عاشق، در بابِ زندگی، سخت نمیگیرد.
mohammad sem
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است
تارا
برای ساختنِ یک جهانِ جَعلی، که در آن هیچچیز، همان چیزی نباشد که باید، گروهانی از آدمها، سرسختانه تلاشکردهاند
تارا
اینهمه درد و دنائت، عشق را خواهدخورد __ مثل زنگِ آهن که آهن را میخورَد.
تارا
پناه بر خدا! آیا بهخاطر آنکه یک روز، آب دریاها تمام میشود، امروز، حقّ است که از راندنِ بر دریاها صَرفنظر کنیم؟
مَرمَر
فریاد، مثلِ گَردِ زُغال، روی اشیای خانه مینشیند و زندگی را کِدِر و بَدرنگ میکند.
Pouyan Fatrous
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.
عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه.
عشقِ به خدا ترکیبیست از ضرورت و حادثه.
شکوفه ▪︎
این یعنی تَن به بینظمی مصنوعْ نسپردن. یک بینظمی حسابْگرانهٔ دائمی، خودْ نوعی نظمِ عادتوار است به اضافهٔ ریا. چای با چند لقمهٔ کوچکِ نانِ گرم و پنیر. فقط چند لقمه. اِفراط، مزهٔ همهچیز را مخدوش میکند. افراط، طعمِ تهوّع دارد. ثروتمندان، هرگز مزهٔ سیبزمینیهای داغِ نیمسوخته زیر خاکستر را حس نخواهندکرد. عَطرِ گُلپر را هم. در کنار هم راه میرویم. در کنار هم نگاه میکنیم. در آغاز هفته، این در کنار هم بودن، قدمبرداشتن، گفتوگوکردن، اثباتِ وابستگیست. اثباتِ نیاز. نباید با تَکْرَوی آغازکنیم. بچّهها را با مهربانی بیدار کُن! اگر دیر برمیخیزند، به خشم نیا! لذّتی دارد از اینسو به آنسو غلتیدن و تَن به بیداریِ اجباری نسپردن. آرام باش! من صبحانهٔ پسرک را میدهم. پسرک را به مدرسه میرسانیم دخترک را به مهدکودک، و تو همانجا در مهدکودک میمانی تا آن هفت بچّهٔ شیرخواره را نگهداری.
Pouyan Fatrous
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرقکنند و فروببرند
مَرمَر
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرقکنند و فروببرند
مَرمَر
در کهکشانهای بینهایتِ عشق، «فروریزش»، یعنی کوچکشدن و کوچکشدن یعنی فروریزش.
مَرمَر
مگذار که عشق، به عادتِ دوستداشتن تبدیلشود!
مگذار که حتّی آبدادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آبْدادنِ گلهای باغچه تبدیلشود!
Pouyan Fatrous
«دو کوزهٔ بیجان را هم اگر یک عمر کنار هم بگذاری، گاهی سرهایشان به هم میخورد و درد میگیرد. مهم این است که هیچ سری نشکند و لبپَر نشود».
Ali
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمیتواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برقانداختنِ آن را از یاد بُردهباشی.
khazar
برای شادمانه و پُر زیستن، در عصرِ بیاعتقادیِ روح، در مِه زیستن ضرورت است.
khazar
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان