بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۸۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
نفر دوم، حالا، آماده‌تر است. بازی را فهمیده. یک شاخهٔ گُل را با لبخند می‌گیرد، می‌گوید: «ممنونْ آقا!» آن را می‌بوید و با لطف و محبّت، در گلدانِ بالای سرش می‌گذارد. باز می‌خندد. عسل می‌خندد: «عجب عطری دارد!» مرد __ که من باشم، که ممکن است من باشم __ می‌خندد. پرستار، در آستانهٔ در، می‌خندد. طفل سوم باز هم تیزتر است؛ یا آرام‌آرام یاد گرفته‌است که چگونه باید بود. گل را برمی‌گیرد، عمیق می‌بوید، می‌گوید: «بَه! عجب بویی دارد! من هیچ‌وقت گلی با این بو، و به این رنگ، ندیده‌بودم. ممنون!» و آهسته برمی‌خیزد، گُل را با یک دستْ نگه می‌دارد، با دست دیگر، همچنان که از تختْ پایین می‌آید، گلدانِ سُفالِ کوچکش را برمی‌دارد و خودش را می‌رساند به کنار دستشویی. دیگر هیچ‌کس نمی‌خندد. بازی، کاملاً جدّی‌ست. عطر گُل، اتاق را پُر کرده‌است.
العبد
فکرِ شبه‌روشنفکرانی که محور جمیع اندیشه‌هایشان پوزخندزدن به میهن‌پرستان و مؤمنان است و نان از راهِ خیانت خوردن و شهوتِ سفر به غرب و به اسمِ حضور در سنگری سیاسی، بر سر سفرهٔ اجانب نشستن و زحمتکشان را مُستمسکِ عیّاشی‌های خود کردن؛ و فکرِ کارمندانِ پیری که می‌شناسیم‌شان که هرچه می‌کنند نمی‌توانند حقوق‌شان را، بِالمُناصفه، بین طلبکاران‌شان تقسیم‌کنند و پیوسته به گریه می‌افتند، فرصت نمی‌دهد که زیستنی بی‌اضطراب را تجربه‌کنم؛ و مجموع همین دلشوره‌ها هم نمی‌گذارد که زندگی‌ام را آنطور بالمناصفه تقسیم کنم که سهمی کوچک از آن به من، همسرم و فرزندانم برسد و سهمی بزرگ به دیگران... تناقض... تناقُضی، شاید، گریزناپذیر.
العبد
این حقِّ من است که راضی باشم؛ امّا باز __ مِثلِ سیاسی‌های سادهٔ جوانِ پُرشور __ فکرِ فروشندگانِ واماندهٔ موادِّمُخدّر در سراسر وطن؛ فکر رشوه‌خوارانی که زندگی ما مردم را بر لب پرتگاه آورده‌اند و هنوز شهوتِ کورشان برای باج‌خواهی، دَمی فرو نمی‌نشیند؛ فکر آنها که هنوز شلّاقِ صاحبخانه‌ها بر تنِ نازکِ زندگی‌شان به خشونتی خونین خط می‌اندازد؛ فکر بیمارانی که طبیبان، هرگز دردهایشان را حس نمی‌کنند بَل خاطرهٔ طَرَبخانه‌هایی را در خویش زنده نگه می‌دارند که باز باید حقّ ملاقات با بیماران‌شان را، تابستان‌ها، در آنجا خرج کنند
العبد
ما عادت‌کرده‌ییم که رابطه‌ها را فرسوده کنیم، و هر ارتباطِ فرسوده‌یی، لطافتِ خود را از دست می‌دهد
العبد
به فکر مختصری پس‌انداز نباید باشیم؟ __ پس‌انداز، یعنی داشتن. داشتن، خوشبختی نمی‌آورد، درست همان‌طور که نداشتن. ثروت، آسایش نمی‌آورد، درست همان‌طور که فقر. شادی را باید بیرونِ خطّهٔ داشتن و نداشتن جست‌وجو کرد.
العبد
بی‌وطن‌ها، به خودْ شکْ‌داران، تَن‌پرستان، آوارگانِ مظلوم و آنها که گمان می‌کنند خوشبختی، همیشه، در جایی دور قراردارد، و گریختن، جمیع مشکلاتِ روانی و اخلاقی‌شان را حل می‌کند، خِیلْ‌خیلْ دارند همه چیزشان را می‌فروشند و می‌گریزند؛ می‌گریزند به جاهایی که در آن جاها تَن به تکّدی و فحشا و دربه‌دری و غمِ غربت خواهندسپرد، و به‌تدریج، مُضمحل خواهندشد
العبد
شما خودتان را گرفتارِ ممنوعیت‌های غیرموجّه کرده‌یید. عشق، شکستن و پاره‌کردنِ حریمِ ممنوعیت‌های ناموَجَّه است. عشق، اوجِ آزادی فردی‌ست برای آن‌کس که خواهانِ شریف‌ترین آزادی‌هاست. عشق، نوعِ عمیق و متعالی اخلاق است که به جنگ با شبه‌اخلاق و اخلاقیاتِ بازاری می‌رود.
العبد
فکر می‌کنم: انسان، دردمند و سیه‌روزگار و مُعطّل است؛ و دانشمندان، چه دانگی بر سر این تیره‌روزی و بی‌پناهیِ انسانِ عصر حاضر گذاشته‌اند! مهم نیست. ما هرگز از چنگ آنها خلاصی نخواهیم‌یافت. ما فقط می‌توانیم به راه راست هدایت‌شان کنیم و از مُنکرات، بازشان داریم. همین‌قدر که برای کشتنِ انسان‌ها، شاکِلِه‌های تازه‌یی کشف‌نکنند، ما را کافی‌ست. همین‌قدر که راه‌های نابودکردنِ طبیعت را به سرمایه‌پرستان نشان‌ندهند، کافی‌ست. همین‌قدر که عِلم‌شان در خدمتِ معدودی و به زیانِ بی‌شماری نباشد، ما را بس است؛
العبد
در کتابخانه‌ها همهٔ آدم‌ها __ حتّی سطحی‌ترین‌شان __ متفکّر و عمیق به نظر می‌رسند؛ و شاگردانِ مدرسه‌ها __ که احتمالاً برای رونویسیِ یک مقاله، برای سخنرانی سر کلاس به آنجا آمده‌اند __ شبیه فلاسفه و دانشمندانِ بزرگ می‌شوند. خدای من! این همه ابن‌سینا و خوارزمی و بیرونی و شیخ اشراق و غزّالی و ملاصدرا و میرداماد.. مگر ممکن است که با چنین ثروتی، ملّتی، از حرکتی عظیم و فرهنگی بازمانده‌باشد؟
العبد
بسیاری از ما می‌توانیم پنج‌برابر، دَه‌برابر، یا بیشْ‌برابرِ آنچه کار می‌کنیم، کارکنیم، یادبگیریم، بیافرینیم، تغییربدهیم. انسانِ شهری، عجیب در بیکارگی و بطالت فرورفته‌است: بهانه‌جویی، وِرّاجی، شوخی‌های مُبتذلِ خجالت‌آور، ولگردی‌های بدون عمق، وقت‌کُشی، خواب‌های طولانیِ پیرکننده...
العبد
تو خفته‌یی. از پنجره می‌بینم که ماه، بسیار آرام، قدم می‌زند. آسمان در خواب است و ستارگان، بی‌صدا، به ماه نگاه می‌کنند.
العبد
هرگز از منزلِ سیاست آنچنان دور نشویم که بازگشتِ به آن ناممکن شود.
العبد
پیشْ‌داوری و سوءِظن، هر دو از یک خانواده‌اند؛ هر دو از فرزندانِ اهریمن.
العبد
همیشهٔ یک شکل وجودندارد. گاهی باید سخت‌گرفت و ایستاد و ایستاده شهید شد، گاهی باید نشست و حتّی درازکشید و زندگی‌کرد. هر مسأله‌یی، ویژگی‌های خودش را دارد. اگر پای آرمان یا وطن در میان باشد البتّه فرقی نمی‌کند که ایستاده بمیریم یا ارّه‌مان کنند یا با تَبَر بیندازندمان. به‌هرحال، مرگ، صدهزار بار بهتر از کوتاه‌آمدن است؛
العبد
در روزمرّگیِ زندگی، هیچ‌چیز شیرین‌تر از تعطیلاتی که به هم می‌چسبند نیست
العبد
تو وقتی می‌بینی که من افسرده‌ام نباید بگذری، سکوت‌کنی، یا فقط همدردی کنی. بِناکنندهٔ شادی‌های من باش! مگر چقدر وقت داریم؟ یک قطره‌ییم که می‌چکیم __ در تَنِ کویر __ و تمام می‌شویم.
العبد
یک روز، همسرِ پیرِ یک باستان‌شناس به من گفت: شوهرم را درست به این دلیل که یک باستان‌شناس است و دائماً با اشیای قدیمی سرگرم است دوست می‌دارم؛ چراکه قدرِ مرا، هر قدر کهنه‌تر می‌شوم، بیشتر می‌داند. حال، مدّت‌هاست که به من به‌عنوان یک ظرفِ بلورِ بسیار نازک نگاه می‌کند، و از من همان‌طور مراقبت می‌کند که از آن تُنگِ قدیمی بالای رَف. او همیشه می‌ترسد که یک نگاهِ بَد هم آن تُنگِ گرانبها را بشکند، همان‌طور که یک صدای مختصرْ بلند، قلبِ مرا.
العبد
نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد گُل از تو گُلْگون‌تر امید، از تو شیرین‌تر. نمی‌شود، پاییز __ فضای نمناکِ جنگلی‌اش برگ‌های خستهٔ زردش __ غمگین‌تر از نگاه تو باشد. نمی‌شود، می‌دانم، نمی‌شود آوازی که مردی روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماقِ درّه می‌خوانَد در شمالِ شمال رنگین‌تر از صدای تو باشد. نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد.
العبد
عشق، قیامِ پایدارِ انسان‌های مُقتدر است در برابرِ ابتذال. با این وجود، عشق یک کالای مصرفی‌ست نه پس‌اندازکردنی.
العبد
عشق، یک عکسِ یادگاری نیست؛ و یک مزاحِ شش‌ماهه یا یک‌ساله نیست. واقعیتِ عشق در بقای آن است حقیقتِ عشق در عمقِ آن؛ و این هر دو در ارادهٔ انسانی‌ست که می‌خواهد رفعتِ زندگی را به زندگی بازگرداند.
العبد

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان