بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
عسل، بیاَدا، سر سفرهام نشست.
و من، بیهوا، دلبستهاش شدم.
عاشق، بهانه نمیگیرد.
عاشق، نِق نمیزند.
عاشق، در بابِ زندگی، سخت نمیگیرد.
تخممرغِ تازهٔ پُخته، عطرِ ماندگاری دارد.
عاشق، به نان خالی و ظرف پُر از مَحَبّت راضیست.
محسن
دختر، آنقدر بالابلند است که میتواند چهره بهجای خورشیدِ صلاةِ ظُهر بنشاند.
محسن
ما، با شور و هیجان و شتاب، گیاهی را که عاشقش بودیم یا اسمش عشق بود کاشتیم؛ امّا، قطرهیی، قطرهیی آب، پای آن نچکاندیم __ جوی باریکِ سیرکننده که هیچ؛ و آنگاه، مبهوتِ این ماندیم که چرا گیاهِ مقدّسِ ما در رَوَندِ خشکشدن است؛ و بعد عصبانی شدیم، و رنجیده، و افسرده، و صدایمان به خانهٔ همسایه رفت...
سلمی
عشق، حرکت دو نفر، مشتاقانه، بهسوی هم نیست، بلکه حرکتِ دو نفر در کنارِ هم است؛
سلمی
__ راستش را بگویم بانوی آذری من؟ ذاتت شرّ است. میدانی؟
__ مختصری؛ و بگو که آیا هیچگاه شدهاست که از من، بهخاطر این شَر بودنم یا به هر دلیل دیگر، بَدَت بیاید؟
میگویم: راهبیفتیم تا جوابت را بدهم. دیر میشود... عاشق، گهگاه، تنگحوصله، شکّاک، و مضطرب میشود. گهگاه، گرفتارِ سوءِظن. عشق باعث میشود که دلم نخواهد برای تو هیچ مسألهیی جُز زندگی مشترکمان وجود داشتهباشد. به همین دلیل، وقتی میبینم که آدمها، در دنیای تو، در حالِ عبورند، و به خصوص برخی مردان، احساس خاصّی پیدا میکنم که البتّه بَد آمدن نیست. این احساس هم خودش بخشی از عشق است؛ امّا بخش بسیار تلخ و آزارندهٔ عشق.
عشق، ضدِّ منطق است، و این بخش، ضدِّمنطقیترین بخشِ عشق است.
محمد ابراهیمی
چَشمِ آنکس که میبیند، مُهم نیست پدر؛ روحِ آنکس که دیده میشود مهم است. همهکس را که نمیشود واداشت به چشم پدری یا مادری نگاهکنند؛ امّا خورشید، اگر واقعاً خورشید باشد، همهٔ خیرهچشمانِ بَد نگاه را کور میکند__ پدر!
ladan ch
لبخند، تذهیبِ زندگیست.
و بوسهییست بر دستهای نرمِ محبّت.
ladan ch
امّا بگذار خالصانه قبولکنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگشویم، عوضشویم، رُشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ، جایی برای تغییرکردن ندارد. وقتی مظروف، درست به اندازهٔ ظرف بشود، دیگر چگونه تغییری در مظروف ممکن میشود جُز ریختن بر زمین و تلفشدن؟
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن. انسان، هرچه دارد، محصولِ تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردناست؛
ladan ch
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است و ابتدای دَدیزیستن.
ladan ch
شعرآفریدن، بسیار کم از آن است که شعر را زندگیکنیم. یک پردهٔ نقّاشیِ بسیار زیبا، سوای آن است که زندگی را به یک پردهٔ نقّاشیِ زیبا تبدیلکنیم.
ladan ch
صدای عطر تو از صدای تمام پرندگانی که گروهی میخواندند، بلندتر بود.
ladan ch
__ امّا من، خودش را میخواهم، نه قَدّش را.
__ قَدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
__ قصد جُداکردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جداکنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
ladan ch
محبوب من! دوستندارم که نَوههایمان تو را «مادربزرگ» بنامند. به آنها «عسل» را بیاموز؛ «عسلِ» خالص را. کاری کُن که تا زندهام هیچچیز روی این واژه را نپوشاند.
سلمی
عکس را دوستندارم. عکس، انسان را اسیر خاطره میکند.
سلمی
همسایه باید عِطرِ گلهایش به خانهٔ همسایه برود نه قیلوقال و صدایش.
سلمی
عشق، حذفِ کاملِ فاصله را درخواست میکند؛ امّا این، به مفهومِ لزومِ شباهتِ میانِ دو نیمهٔ سیب نیست. عشق، نافی شباهت است، شباهت، پایانِ عشق.
سلمی
آهای دختر! بیا اینجا! شعارهای عاشقانه از اندیشههای عاشقانه برمیخیزند نه از فرصتهای بیمصرفمانده؛ و هیچچیز، در هیچ موقعیتی، پروازِ اندیشه را محدود نمیکند.
سلمی
البتّه اگر هیچ قدمی در هیچ راهی برنداری، حقداری باورکُنی که دنیا به آخر رسیدهاست و دیگر عطر هیچ شعار عاشقانهیی در کوچههای زشتِ شهرهای زشتِ ما نمیپیچد... حقداری...
سلمی
و همیشه خاطراتِ عاشقانه، از «نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز میشود»
ladan ch
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان