بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
احتیاط باید کرد. همهچیز کهنه میشود، و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانهها جای حسّ عاشقانه را خوب میگیرند.
arghavan
حکومتهایی که معنی دوستداشتن را نمیفهمند، نفرتانگیزند، و نفرتانگیزترین چیزی که خداوندِ خدا رُخصتداد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتیست که عشق را نمیفهمد.
arghavan
تابآوردم و سَر فرونینداختم. تابآوردم، چراکه جُرمم فقط خواستن بود، و به این جُرم، بَد میکُشند؛ امّا آنکه کُشته میشود، سرافکنده کُشته نمیشود.
arghavan
عشق، یعنی پویشِ نابِ دائمی. به سراغِ خستگانِ روح نمیآید. خستهدل نباش،
arghavan
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمیتواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برقانداختنِ آن را از یاد بُردهباشی.
arghavan
عاشق، زمزمه میکند، فریاد نمیکشد.
arghavan
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.
arghavan
عشق، حرکت دو نفر، مشتاقانه، بهسوی هم نیست، بلکه حرکتِ دو نفر در کنارِ هم است
Chica
میدانم، عسل، که بخش عمدهٔ هستی، زبان است، و میدانم که با کلمه، چه کارها میتوان کرد؛ امّا ما، در زندگی روزمرّه، امکانِ بهترین گزینشها را، دَمادم، در اختیار نداریم. گاه از سرِ خشم، گاه از سر بیخیالی و بیقیدی، گاه از سرِ تسامُح، و گاه به دلیل تهاجُمِ یک احساس، واژههایی را به کار میبریم که بهکاربُردنِ آنها جُرم است. احتیاط باید کرد. حُرمتِ هر کلمه، تنها هنگامی آشکار میشود که آن کلمه را در جایگاهِ راستینِ خودش بهکارگیریم نه بر اثر لغزشها.
Chica
عاشق «شدن» مسألهیی نیست؛ عاشق «ماندن» مسألهٔ ماست: بقای عشق، نه بُروزِ عشق. هر نوجوانی هم گرفتار هیجاناتِ عاشقانه میشود؛ امّا آیا عاشق هم میمانَد؟ عشق به اعتبارِ مقدارِ دوامش عشق است نه شدّتِ ظهورش...
Chica
مطمئن باش که چیزی به نام «بارآوردن» وجودندارد؛ «بارآمدن» وجوددارد، و بارآمدن، محصول اندیشه و ارادهٔ خود توست نه آنچه به تو مُنتقلکردهاند.
Chica
خستهشدن و حوصله نداشتن، امّا، به معنای دوستنداشتن نیست.
Chica
یک روز، همسرِ پیرِ یک باستانشناس به من گفت: شوهرم را درست به این دلیل که یک باستانشناس است و دائماً با اشیای قدیمی سرگرم است دوست میدارم؛ چراکه قدرِ مرا، هر قدر کهنهتر میشوم، بیشتر میداند. حال، مدّتهاست که به من بهعنوان یک ظرفِ بلورِ بسیار نازک نگاه میکند، و از من همانطور مراقبت میکند که از آن تُنگِ قدیمی بالای رَف. او همیشه میترسد که یک نگاهِ بَد هم آن تُنگِ گرانبها را بشکند، همانطور که یک صدای مختصرْ بلند، قلبِ مرا.
Chica
امّا بگذار خالصانه قبولکنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگشویم، عوضشویم، رُشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ، جایی برای تغییرکردن ندارد. وقتی مظروف، درست به اندازهٔ ظرف بشود، دیگر چگونه تغییری در مظروف ممکن میشود جُز ریختن بر زمین و تلفشدن؟
fatima4030dgg
برای شادمانه و پُر زیستن، در عصرِ بیاعتقادیِ روح، در مِه زیستن ضرورت است.
Chica
__ آن گُلِ غریبِ «ساعتی» که روی پُلِ کنار پناهگاه از دَستت افتاد، چطور؟ عجب ساختمانِ پیچیدهیی داشت. نه؟
__ بله امّا من دوستش نداشتم. شبیهش را باز هم دیدم. زیبا نبود. شلوغبود.
|ݐ.الف
زیبایی، در نداشتنِ برنامه نیست. تو میدانی و خوب میدانی. زیبایی در داشتنِ برنامه و تمرّدِ گهگاهی از آن است. زیبایی، در نَفْسِ تمرّد است. اگر تو گلدانِ بلوری نداشتهباشی که یک روز از آن خستهشوی تا بتوانی دورش بیندازی یا پنهانش کُنی، این راهِ خلاصی تو از خستگیهای روزمرّه نیست. گلدانِ بلوری باید تا پنهانکردنی ممکنشود و رهایی از تکراری.
فاطمه دستان
این مهم است که هیچچیز، هرگز، ما را نشکستهاست. تو را، و، مرا.
فاطمه دستان
گرانی، مرضِ جوامعیست که همهٔ مردمش تن به تولید نمیدهند.
کتاب خوان
طبیعت، یک عاشقِ کاملِ واقعیست؛ چراکه هرگز خود را تکرار نمیکند. دو پاییزِ همرنگ، دو بهارِ همسان، دو تابستانِ همگون، دو زمستانِ مثلِ هم، هرگز، در تمامِ طولِ حیاتِ انسان پیشنیامدهاست.
Feri
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان