هرچند مطمئن نبودم معاملهٔ ترس با درد، آنقدرها هم معاملهٔ خوبی باشد.
🕊️📚kerm ketab
«من چطور جرئت میکنم؟ نمیتونی تصورش رو هم بکنی که من حاضرم تا کجا جرئت به خرج بدم.»
🕊️📚kerm ketab
«چرا من باید به خودم زحمت بدم دنبالت بگردم وِی، وقتی تو نمیتونی جلوی خودت رو بگیری و از من دور بمونی؟ این بهخاطر جذابیت منه؟ یا بهخاطر اینه که کلاً حیوونها به من جذب میشن؟»
pari
مایکل برو بالا،
از دیوار برو بالا.
برس به اون بالا
و لطفاً نیفت از اون بالا.
برو مایکل برووووووو بالا!
خخخخخخ
«فکر میکنی ما هیچوقت زندگی عادی داشته باشیم؟»
«اگه هتچ نقشههاش رو پیش ببره، دیگه به اون معنا زندگیمون عادی نمیشه.»
«منظورت چیه؟»
«اون میخواد دنیا رو عوض کنه.»
تسا گفت: «یه آدم تنهایی نمیتونه دنیا رو عوض کنه.»
گفتم: «البته که میتونه. هر نقشهای فقط با یک نفر شروع میشه.»
A.zainab
«بعضی از مردم برای مبارزه به دنیا نیومدن. بعضیها به دنیا اومدن تا بعد از سختیها، دنیا رو شفا بدن.»
کاربر ۲۹۰۲۶۶۵
«منو فراموش نکن.»
«چطور میتونم تو رو فراموش کنم؟»
کاربر ۲۹۰۲۶۶۵
شیما سفید شد. «این کارو نکن. تو به من احتیاج داری.»
هتچ جواب داد: «من همونقدر به تو احتیاج دارم که به یه سنگ تو کلیهم احتیاج دارم.
پسری که الان هستم!!
اتاق در سکوت کامل فرو رفت. بعد جیمی گفت: «شما میتونین بمونین یا برین، این انتخاب شماست. ولی فعلاً همه باید کوزکو رو ترک کنین.» جیمی به مخالفان نگاه کرد و ادامه داد: «وقتی به لیما رسیدیم، من ترتیبی میدم با هواپیما به آمریکا برگردین.»
پیشنهاد جیمی دلم را سوزاند. نهفقط بهعلت اینکه دوستانم را از دست میدادم، بلکه به این علت که من هم در اعماق وجودم دلم میخواست با آنها بروم.
Amaya:) ~
زرگسالها طوری رفتار میکنن انگار قلدربازی و زور گفتن فقط توی مدرسهست. ولی بزرگسالها هم همیشه دارن به هم زور میگن. بعضی از کسایی که ازدواج کردن به هم زور میگن. بعضی از رئیسها به کارمندهاشون زور میگن. کارمندها به هم زور میگن. کشورها به هم زور میگن
Amaya:) ~