شیما سفید شد. «این کارو نکن. تو به من احتیاج داری.»
هتچ جواب داد: «من همونقدر به تو احتیاج دارم که به یه سنگ تو کلیهم احتیاج دارم. اونو ببرین بیرون.»
h
این باور که یه انسان معمولی، غرق در خرافات و با محدودیتهای مذهبی، قدرت تصمیمگیری منطقی برای ادارهٔ جامعه رو داشته باشه، حتی از مسخره هم یه چیزی اونطرفتره؛ این بیشک حماقت محضه.
pari
«بذارین یه چیزی رو بهتون بگم که خیلیها با پشت سر گذاشتن سختیهای بسیار، اون رو یاد گرفتن.» هتچ بهسمت میلهها خم و صدایش تا حد غرشی آهسته و از ته گلو آرام شد: «من هرگز، هرگز، چیزی رو فراموش نمیکنم.»
pari
رهبری بار سنگینیه. شیما، تو میدونی که رهبری چهجوریه. اگه تهدید کنی که بهخاطر شکستن قانون انگشت یه نفر رو قطع میکنی، باید چندتا انگشت بِبُری تا همه بفهمن واقعاً سر حرفت هستی. کدومیکی از شما مظهر اثبات رهبری ما خواهد شد؟ این انتخاب خودتونه. این اولین فرصت شماست که به ما نشون بدین
کاربر ۳۵۷۶۲۲۶
به تایلور نگاه کردم ولی او رویش را به سمت دیگری گرفت. او را به کناری کشیدم و پرسیدم: «چی شده؟»
Setareh
میوه و ماهی را باهم بخورم، ولی با نوعی منطق جنلگی، این دو باهم جواب میداد.
پسری که الان هستم!!
«این از چیزی که فکر میکردم سرگرمکنندهتر بود. یه جورایی ناراحتم تموم شد.»
h