از بالای فنجان چایاش به من لبخند زد، و بعد روزنامهای را که روی دستۀ صندلی بود برداشت. این لبخند، پاداش من بود؛ مثل دستی که به سر جسپر میکشید. یعنی سگ خوبی هستی، حالا برو بخواب و مزاحم من نشو.
Ati
بیشک اتاقْ حضور ما را گواهی میداد.
Ati
حالا باید ترسهای گذشته، نداشتن اعتمادبهنفس، خجالت و خودکمبینی را کنار میگذاشتم و بر تمام آنها چیره میشدم. در صورتی که شکست میخوردم، شکستم ابدی بود و فرصت دیگری به دست نمیآوردم.
shakiba
فکر میکنم برخی بر این باورند که رنجکشیدن، انسان را نیرومندتر میکند و برای پیشرفت در دنیا باید آزمون آتش را از سر گذراند
farinaz
به طرف مباشر ماکسیم برگشتم که مردی بیشور و حال و لاغر بود و سیب آدمش بسیار برجسته.
بهرام
برخی بر این باورند که رنجکشیدن، انسان را نیرومندتر میکند و برای پیشرفت در دنیا باید آزمون آتش را از سر گذراند.
محمد
امروز من پشت سپر دفاعی بلوغ و پختگی هستم، خراش ناچیز روزمره دیگر تأثیر چندانی روی من ندارد و بهزودی فراموش میشود. یک بیاعتنایی کوچک چندان ناراحتم نمیکند و به زخمی دردناک تبدیل نمیشود...
Mari