بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ربکا | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب ربکا اثر دافنه دوموریه

بریده‌هایی از کتاب ربکا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۲۸ رأی
۴٫۱
(۲۲۸)
بوتۀ بسیار بزرگی جلوی دیدم را مسدود کرده بود و من که قلبم به‌شدت می‌تپید و چشم‌هایم از اشک می‌سوخت، بر جای خود ایستادم.
nastaran
«انسان در خانۀ خالی به همان اندازه احساس تنهایی می‌کند که در هتلی پر از جمعیت.
بهرام
«فرانک، ربکا خیلی زیبا بود؟»
jk
امروز من پشت سپر دفاعی بلوغ و پختگی هستم، خراش ناچیز روزمره دیگر تأثیر چندانی روی من ندارد و به‌زودی فراموش می‌شود. یک بی‌اعتنایی کوچک چندان ناراحتم نمی‌کند و به زخمی دردناک تبدیل نمی‌شود...
Mari
«کاش دانشمندان می‌توانستند دستگاهی اختراع کنند که خاطرات را مثل عطر توی یک بطری حفظ کنند. آن‌وقت می‌شد هر زمان که آرزو کردیم بطری را برداریم و آن لحظه را دوباره زندگی کنیم.»
Sahar B
ربکا را نمی‌شد دوست داشت. او مهربان و پاک نبود. حتی طبیعی هم نبود.»
محمد جواد
کمی بعد به طرف من برگشت و گفت: «چند دقیقۀ پیش از اختراعی حرف می‌زدید که بتواند خاطرات را حفظ کند. دوست داشتید می‌توانستید دوباره به گذشته برگردید و آن لحظات خوب را دوباره زندگی کنید. اما من مثل شما فکر نمی‌کنم. خاطرات من تلخ و گزنده‌اند و دلم می‌خواهد محوشان کنم.
the weather is so good
به نظرم مهربانی، صداقت و از آن گذشته، حجب و حیا، برای یک مرد و شوهر، بیش از تمام زیبایی‌های دنیا ارزش دارد.
feri
دورترین خاطره‌اش مربوط به بوته‌های گل یاس، درون گلدانی سفید بود که عطر حزن‌انگیز آن فضای خانه را می‌انباشت.
n re
من معمولاً چیزی از او نمی‌گفتم. گویی گنج پنهانم بود که تنها برای خودم نگهش داشته بودم،
n re

حجم

۳۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان