شاید آن چند مشتری قدیمی و همیشگی نیز که ظاهر آنها را میشناختم، افرادی خردهپا و بیچاره محسوب میشدند که در خانههای فقیرانه خود برای ایزدمردان خوشحالی و رضایت، محرابهایی محقر ساخته و شاید همانند من در زمره مردانی بیخانواده و منحرف، و در زمره میخوارگانی متفکر و خاموش بودند که در سوگ تفکرات ورشکسته خود مینشستند، یا شاید خود را گرگهای بیابان و افرادی بیچاره میدانستند.
yazdaan
آه که دریافتن این اثر ایزدی در هنگامه این زندگی و در فضای دورانی این همه بورژوایی، فاقد روح و معنی، و این اندازه احساس شادمانی و رضایت انسانی از تماشای معماریها، معاملهها، سیاستها و سایر افراد، چه دشوار است! چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟
yazdaan
این جام که تا آخرین قطره آن را نوشیدهام، هرگز کسی برایم پر نکرد. آیا این امر موجب تأسف میشد؟ نه، هیچ تأسفی نداشت. برای آنچه گذشته است، حسرتی احساس نکردهام.
yazdaan