بریده‌هایی از کتاب مسئله اسپینوزا

یک انسان آزاد تا زمانی می‌تواند در میان جاهلان زندگی کند که بتواند از علایق آنان اجتناب کند. یک انسان آزاد صادقانه زندگی می‌کند، نه فریب‌کارانه. فقط انسان‌های آزاد برای یکدیگر مفیدند و می‌توانند دوستی‌ای واقعی را شکل دهند.

"آنچه را برای خودت نمی‌خواهی برای همسایه‌ات هم مخواه. این کل تورات است؛ بقیه‌اش تفاسیر است. برو و این کار را یاد بگیر."»

«پس من بندهٔ خدایی هستم که چگونگی و حتی انجام دادن پرستش خودش را از ما نمی‌خواهد. پس یاکوپ! به من اجازه دهید تا به شیوهٔ خودم به خداوند عشق بورزم.»

«ببینید، همه در حال حرکت‌اند. در طول روز با شتاب حرکت می‌کنند، در کل زندگی‌شان. به چه قصدی؟ ثروت؟ شهرت؟ لذت؟ قطعاً این هدف‌ها هدف‌های واقعی نیستند.»

من حالا فقط به چیزهایی توجه می‌کنم که تحت کنترل خودم خودم‌اند.» ـ «مثلِ؟» ـ «من فکر می‌کنم که فقط بر یک چیز کنترل دارم: روند تعقلم.»

ما باید به چیزها به سبب درستی‌شان، و نه به علت قدمتشان، احترام بگذاریم

«"خداوند به هر کسی که او را صدا زند نزدیک است."

موجودی کامل و بی‌نقص، طبق تعریف، نه نیازی دارد، نه نقصی، نه خواسته‌ای و نه آرزویی.

ای جوانان! به حرف من گوش کنید: اگر در طلب شادی و سعادتید، وقتتان را صرف جنگیدن برای چیزهایی نکنید که نیازی به آن‌ها ندارید.»

"کسی که واقعاً عاشق خداست نباید انتظار داشته باشد که خدا هم عاشق او باشد."