بریدههایی از کتاب سودای کولیوار مارینا تسوتایوا
۳٫۰
(۳)
خدا را در سنگی حکاکی کردند
آن را کوبیدند و به خاک بدل کردند
Mohammad
سپاس برای وعدههای دیداری که با من نگذاشتی
برای قدمهایی که زیر ماه با من نزدی
سپاس میگویم تو را
بپذیر سپاس غمگنانهام را
زیرا که هرگز
سبب آزار من نشدی
همانگونه که من موجب آزارت نبودم
zahra
بوسه بر پیشانی، نگونبختی را میزداید
بر پیشانیات بوسه میزنم
بوسه بر چشمها، بیخوابی را میسترد
بر چشمانت بوسه میزنم
بوسه بر لب، ژرفترین عطشها را فرو مینشاند
بر لبانت بوسه میزنم
بوسه بر سر، خاطرهها را میروبد
بر سرت بوسه میزنم.
یك رهگذر
پرواز کن، پرواز کن عقاب جوان
تو خیره در آفتابی بیآنکه پلک زنی
چگونه نگاه کوتاه من برایت سنگین است؟
هیچکس تا حال چون من
چنین با ظرافت، چنین نرم، در تو خیره نشده
میبوسم تو را
از فاصلهٔ صدها سال جدایی.
negar
گوش کن به من!
دوستم داشته باش
وگرنه میمیرم!
یك رهگذر
حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش کن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه کن، غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان،
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم
توفان ستارهها رو به آرامی است
دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک
مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کردهایم.
negar
حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش کن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه کن، غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان،
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم
توفان ستارهها رو به آرامی است
دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک
مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کردهایم.
۱۹۱۵
Narjesbn
تو خیره در آفتابی بیآنکه پلک زنی
چگونه نگاه کوتاه من برایت سنگین است؟
هیچکس تا حال چون من
چنین با ظرافت، چنین نرم، در تو خیره نشده
میبوسم تو را
از فاصلهٔ صدها سال جدایی.
☆Nostalgia☆
حقیقت را میدانم
حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش کن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه کن، غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان،
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم
توفان ستارهها رو به آرامی است
دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک
مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کردهایم.
۱۹۱۵
Masoud
این جدایی برایم شیرین است حتا،
اکنون تو را میبوسم
از صدها فرسنگ دور.
یك رهگذر
حتا در تابوت نیز دردناک است
چون همه بودن!
یك رهگذر
خستهای از واژههای آشنای عشق
ارزانتر از حلقههای آهنی
بر انگشتان بیرمق
دوستت دارم، چون توفانی
که در آسمان برپا میشود
اعتراف میکنم
دوستت دارم چنین بیتابانه
زیرا میسوزانی و دندان بر تن فرو میکنی.
☆Nostalgia☆
حجم
۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد