بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عاشقی جرم قشنگی است | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عاشقی جرم قشنگی است

بریده‌هایی از کتاب عاشقی جرم قشنگی است

نویسنده:بهروز یاسمی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۸ رأی
۴٫۰
(۸)
گرچه در دورترین شهر جهان محبوسم از همین دور ولی روی تو را می‌بوسم
یك رهگذر
تو سهم من بودی گرچه مال من نشدی شریک روزوشب و ماه‌وسال من نشدی به باد رفت غزل‌های عاشقانهٔ من که تور من نشدی و غزال من نشدی امیدِ با تو پریدن بلند بود و دراز ولی دریغ که هم‌جفت بال من نشدی هنوز منبع الهام شعرهای منی اگرچه تشنهٔ طبع زلال من نشدی تو نیستی و خیال تو هست یاد تو هست و خواجه هست و غزل گرچه فال من نشدی خیال، موهبت است آی زنده باد خیال تو هیچ‌وقت حریف خیال من نشدی
یك رهگذر
بعد از دو ماه چشم‌به‌راهی ــ و ناامید ــ امروز صبح ــ ساعت ده ــ نامه‌ات رسید راضی به زحمت تو نبودم اگرچه سخت قلبم در انتظار جواب تو می‌تپید چیزی نگفته‌ای ولی از لحن واژه‌ها آهنگ گرم قلب تو را می‌توان شنید
یك رهگذر
تو نیستی که ببینی برای یافتنت چگونه زل زده‌ام در نگاه رهگذران ولی بپرس از این مردمِ غریب بپرس که من چه می‌کشم از قاه‌قاه رهگذران
یك رهگذر
بی‌تو دنیای من ای دوست پُر از تنهایی‌ست
یك رهگذر
آزادی! ای شرافت سنگین آدمی این روزها بدون تو تعزیر می‌شویم فوارهٔ رهاشده مصداق سعی ماست پا می‌شویم و باز زمین‌گیر می‌شویم قد راست می‌کنیم برای صعود و باز از ارتفاع خویش سرازیر می‌شویم امروز عقدهٔ دل‌مان باز می‌شود فردا دوباره بغضِ گلوگیر می‌شویم ما قله‌های مرتفع فتح‌ناپذیر باسادگی به دست تو تسخیر می‌شویم
mobina
تو ابتدای خوشِ ماجرای من بودی ای انتهای بدِ ماجرا خداحافظ به بسترت نرسیدند کوزه‌های عطش سراب تفتهٔ چشمه‌نما خداحافظ «میان ماندن و رفتن درنگ می‌کُشدم» بگو سلام بگویم ــ و یا خداحافظ ــ
mobina
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می‌اندیشم به تو آری، به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور به همان سایه، همان وهم، همان تصویری که سراغش ز غزل‌های خودم می‌گیری به همان زل زدن از فاصلهٔ دور به‌هم یعنی آن شیوهٔ فهماندن منظور به‌هم به تبسم، به تکلم، به دل‌آراییِ تو به خموشی، به تماشا، به شکیباییِ تو به نفس‌های تو در سایهٔ سنگین سکوت به سخن‌های تو با لهجهٔ شیرینِ سکوت شبحی چند شب است آفت جانم شده است اولِ اسمِ کسی ورد زبانم شده است در من انگار کسی در پیِ انکار من است یک نفر مثل خودم، عاشق دیدارِ من است یک نفر ساده، چنان ساده که از سادگی‌اش
کاربر ۲۰۵۴۰۶۸
تصویری از آشفتگی در قاب چشمان خودم ترکیب ناهمگونی از الحاد و ایمان خودم انگیزهٔ آغاز من یک اتفاق ساده بود با سادگی هم می‌رسم روزی به پایان خودم با خط حیرت می‌کشم نقشی به پیشانی تو با دست تهمت می‌نهم ننگی به دامان خودم از ناتوانی‌های خود غرق خجالت می‌شوم در پیش تو، در پیش او، در پیش وجدان خودم از چارچوب سادگی بیرون نرفت اندیشه‌ام محدودهٔ کم‌وسعت دیوار زندان خودم
سیوان
می‌توانید که با عربده خاموش کنید تب‌وتاب تن‌مان و هیجان دل‌مان می‌توانید ولی یکسره خاموش کنید شعلهٔ روشن خورشید میان دل‌مان؟ گیرم از واهمه بستید دهان خودمان می‌توانید ببندید دهان دل‌مان؟ دل ما گرم سخن گفتن و عاشق شدن است کاش می‌شد که بفهمید زبان دل‌مان!
mobina
شکسته‌های دلِ خسته را کجا ببرم به درد این سرِ پُرهای‌وهو چه‌کار کنم به‌فرض هم که فراموش می‌شود همه‌چیز به نعش یک دل بی‌آرزو چه‌کار کنم اگرچه با دل خون نیز می‌شود خندید ولی به بغض غریب گلو چه‌کار کنم
mobina
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند غریبه‌ها که مرا با تو آشنا کردند غریبه‌های عزیزی که از نهایت ذوق مرا به مستی چشمِ تو مبتلا کردند
روناک

حجم

۴۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۴۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد