بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که ماه را نوشید | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که ماه را نوشید

بریده‌هایی از کتاب دختری که ماه را نوشید

۴٫۳
(۹۲۵)
به‌هرحال با محدود کردن خواسته‌های مردم می‌تونیم بهشون بگیم سرنوشت‌شون همین بوده.
Book
«چون تو نمی‌بینیش دلیل نمی‌شه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارق‌العادهٔ دنیا نامرئی‌ان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی تو رو قوی‌تر و شجاع‌تر می‌کنه. حالا می‌بینی.»
fariba.
بعد از رسیدگی به شکایت‌ها، آنتین باید پنجره‌ها را باز می‌کرد تا هوای اتاق عوض شود. برنامهٔ روز را می‌نوشت، بالشتک‌های روی صندلی‌های بزرگان را مرتب می‌کرد و با عطری مخصوص که خواهران ستاره در آزمایشگاه‌شان می‌ساختند، ورودی را خوشبو می‌کرد. عطری که بتواند هم‌زمان مردم را به زانو دربیاورد، بترساند، زبان‌شان را بند بیاورد و سپاسگزارشان کند. بعد باید جلوی در می‌ایستاد و با نگاهی مغرور و رئیس‌وار تمام خدمتکاران را زیرِنظر می‌گرفت تا داخل شوند و بروند سر کارهایشان و آخرسر هم لباسش را توی کمد آویزان می‌کرد و می‌رفت مدرسه. آنتین بارها و بارها از دایی‌اش پرسیده بود: «ولی اگه من بلد نباشم نگاه مغرورانه کنم چی؟» «تمرین کن بچه‌جان! همین‌طور تمرین کن!»
fariba.
هر روز صبح اولین وظیفه‌اش خواندن شکایت‌ها و درخواست‌هایی بود که مردم با گچ روی دیوار نوشته بودند. فکر می‌کرد کدام‌شان ارزش دارند و باید انجام شوند و کدام باید پاک شوند. آنتین یک‌بار از گرلاند پرسیده بود: «ولی اگه همهٔ اونا مهم باشه چی دایی‌جان؟» گرلاند هم پاسخ داده بود: «امکان نداره این‌طور باشه. به‌هرحال با محدود کردن خواسته‌های مردم می‌تونیم بهشون بگیم سرنوشت‌شون همین بوده. این واسه مردم یه هدیه‌س. یاد می‌گیرن هر حرکتی بی‌فایده‌س. هیچ هدیه‌ای بالاتر از این نیست.
fariba.
زان حس کرد قلبش مال آن بچه شده و محکم در آغوشش گرفت. «لونا. اسمت رو می‌ذارم لونا. منم می‌شم مامان‌بزرگت. با هم یه خونواده می‌شیم.» زان می‌دانست حرفش درست است. کلمه‌هایی که بین آن‌ها زمزمه می‌شدند جادویی‌تر از هر جادویی بودند. بلند شد. بچه را بغل گرفت و سفر طولانی‌اش را به‌سوی خانه شروع کرد
fariba.
می‌گویند جادویی در نور ستاره‌ها وجود دارد. ولی چون نور مسیر درازی را طی می‌کند، جادویش شکسته و پراکنده می‌شود و به شکل نخ‌های ظریفی درمی‌آید. نور ستارگان آن‌قدری هست که شکم بچه را سیر نگه دارد و اگر مقدارش زیاد شود می‌تواند روح و ذهن بچه را بیدار کند. این مقدار برای خوشبخت شدن کافی است، ولی نه برای جادو کردن.
fariba.
«در هر نسیم صدای بهار هست هر درختِ خوابیده رویای سبزی می‌بیند و کوه‌های سترون با غنچه بیدار می‌شوند.» جادو موج پشت موج زیر پوستش حرکت می‌کرد، ولی هنوز هیچ‌کدام از امواج جادو به ساحل نرسیده بودند.
hosna :)
مجبورم نکن بگم. تو که خودت می‌دونی. نمی‌دونم عزیزم. هیشکی نمی‌دونه اون چرا بچه‌ها رو می‌خواد. نمی‌دونم چرا همیشه اصرار داره کوچیک‌ترین عضو ما رو ببره. نمی‌شه راحت ازش بپرسیم. کسی تا حالا اونو ندیده. ما می‌خوایم خیالمون راحت باشه که هیچ‌وقت هم نمی‌بینیمش. معلومه که وجود داره. این چه سؤالیه! یه نگاه به جنگل بنداز! خیلی خطرناکه! دودهای سمی، چاه‌ها، آتشفشان‌های جوشان و هزارتا خطر دیگه هر طرفش هست. فکر می‌کنی اینا اتفاقیه؟ نه! همهٔ اینا به خاطر جادوگره و اگه به چیزی که می‌خواد عمل نکنیم، می‌دونی باهامون چی‌کار می‌کنه؟ واقعاً می‌خوای برات توضیح بدم؟ ترجیح می‌دم نگم.
یـ★ـونا
بله. یه جادوگر توُ جنگله. همیشه یه جادوگر بوده. می‌شه یه‌بار هم که شده دست از شلوغ‌بازی برداری؟ وای خدایا! تا حالا بچه‌ای به این سِرتِقی ندیده بودم.
یـ★ـونا
کودک موهای فرفری مشکی و چشم‌های سیاه داشت، و صورتی درخشان مثل چوب جلاخورده. وسط پیشانی‌اش یک ماه‌گرفتگی بود به شکل هلال.
یـ★ـونا
«در هر نسیم صدای بهار هست هر درختِ خوابیده رویای سبزی می‌بیند و کوه‌های سترون با غنچه بیدار می‌شوند.»
HANNAH
«چرا باید به دنیا اهمیت بدم؟ دنیا هیچ‌وقت به من اهمیت نداده. اگه من دلم بخواد بسوزونمش، می‌سوزونمش.»
پسری که زنده ماند
هیچ‌کس برای یک بچهٔ نفرین‌شده نمی‌جنگید. در واقع تا الان کسی چنین کاری نکرده بود.
کاربر ۱۷۹۸۵۴۰
حقیقت مثل ماه که بالایِ سر درخت‌ها می‌درخشید روشن بود.
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
یا یکی رو قربانی کن یا همه رو. این قانون دنیاس.
Alla•_•Bgh
یا یکی رو قربانی کن یا همه رو. این قانون دنیاس.
seyed.a.amini
فهمیدن اینکه کی هستی نباید این‌قدر سخت باشه.
asi
احمق وقتی از زمین بیرون می‌رود می‌پرد، از قلهٔ کوه تا ستاره‌ها تا ناکجایِ ناکجا. ولی دانشمند وقتی از نوشته‌هایش، از قلمش و از کتاب‌های قطورش ناامید می‌شود، سقوط می‌کند. و دیگر پیدا نمی‌شود.»
Reyhane
پاشنهٔ چپ می‌گفت: ما را نپوش. پاشنهٔ راست می‌گفت: مگر اینکه واقعاً بخواهی.
ف_حسنپوردکان
به یادداشت پاره‌پاره نگاه کرد. آرزو می‌کرد به شکل اولش برگردد تا دوباره بتواند پاره‌اش کند.
asi

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰
۵۰%
تومان