بریدههایی از کتاب دختری که ماه را نوشید
۴٫۳
(۹۲۸)
او خودش را به میان فاصلهٔ دو دنیا میرساند و چیزهایی کشف میکرد.
سالها توی سلولش دراز کشیده بود و خواهر ارشد با ولع، اندوه او را خورده بود.
تا اینکه یک روز، دیگر اندوهی نبود. زن دیوانه یاد گرفت که آن را دور بیندازد و جایش را با چیز دیگری پر کند: امید. و خواهر ایگناتیا گرسنه و گرسنهتر میشد.
zok
انگشتهایش مغز خودشان را داشتند
zok
او عاشق ماه بود. دوست داشت بغلش کند و برایش آواز بخواند. دوست داشت هر ذره از نور ماه را داخل کاسهای جمع کند و بنوشد.
zok
چون تو نمیبینیش دلیل نمیشه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارقالعادهٔ دنیا نامرئیان.
Niloufar
داستانها میتوانند واقعیت را وارونه کنند یا بچرخانند.
hana 1388
کنترل کردن داستانها قدرت است و چه کسی از این قدرت بهره میبرد؟
تکتم میرباقری
او اینجاست، در قلب یک سینهسرخ.
او اینجاست، در قلب یک حواصیل.
او اینجاست، او اینجاست، او اینجاست، در قلب یک شاهین، در قلب یک مرغ ماهیخوار، در قلب یک قو.
elsana mohammadi
وقتی زمان مناسبش برسه هدفت رو پیدا میکنی.
Niloufar
نگاهش طوری بود که به سیمهای روح آدم دست میکشید و آنها را به صدا درمیآورد؛ مثل نواختن یک چنگ.
Niloufar
بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست. خب حالا چای زیرین من کو؟»
zok
«وارد کردن جادو به یه بچه مساویه با شمشیر دادن دستِ یه کودک نوپا. قدرت زیاد و دانش کم. نمیبینی چطوری داری پیرم میکنی؟
zok
انگشتهایش را بالای سرش تکان داد. وقتی دید دیگر نمیتواند وزن نور را تحمل کند، دستش را پایین آورد.
آیا به وزن جادوی ماه وقتی توی دستش تاب میخورد دقت نکرد؟ به خودش گفت: نه چیز مهمی نیست. آنقدر بهخودش گفت و تکرار کرد تا باورش شد.
بچه آن را خورد و خورد و خورد. تا اینکه ناگهان توی آغوش زان لرزید و خم شد و گریه کرد. خیلی بلند.
zok
قلب از نور ستاره درست شده و زمان.
رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند.
قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است.
وقتی دنیا میچرخد
وقتی جهان بزرگ میشود
و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره
در رازِ تو برملا میشود من رفتهام.
ولی برخواهم گشت.
گلرک
اسمعیل زاده
«از دانههای شن است
نورِ آفرینش
فضای آفرینش
زمان بیانتهای آفرینش
و همهچیز
به دانههای شن بازمیگردد.»
دختر ماه (:
«در هر نسیم صدای بهار هست
هر درختِ خوابیده
رویای سبزی میبیند
و کوههای سترون
با غنچه بیدار میشوند.»
دختر ماه (:
گاهی اوقات فکر میکرد از اولِ دنیا توی آن برج زندانی بوده.
یک لحظه، نوری احساس کرد. درونش داشت تغییر شکل میداد.
امید؛ قلبش میگفت.
امید؛ آسمان میگفت.
امید؛ پرندهای که مرد از روی زمین برداشته بود و به آن نگاه میکرد میگفت.
امید، نور و حرکت. روحش زمزمه میکرد. امید و تغییر شکل و تحول. امید و گرما و اتحاد. هر چیز باارزشی نابود میشود و هر چیز باارزشی نجات مییابد. امید، امید، امید.
اندوهش رفته بود. فقط امید مانده بود. احساس کرد امیدش به بیرون تابید؛ برج را پر کرد، شهر را و تمام دنیا را.
دختر ماه (:
یک لحظه، نوری احساس کرد. درونش داشت تغییر شکل میداد.
امید؛ قلبش میگفت.
امید؛ آسمان میگفت.
دختر ماه (:
گلویش درد گرفت. قفسهٔ سینهاش درد گرفت. عشق درد دارد. پس چرا خوشحال بود؟
دختر ماه (:
قلب از نور ستاره درست شده و زمان.
رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند.
قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است.
وقتی دنیا میچرخد
وقتی جهان بزرگ میشود
و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره
در رازِ تو برملا میشود من رفتهام.
ولی برخواهم گشت.
دختر ماه (:
قلب لونا سمت قلب مادربزرگش کشیده میشد. آیا عشق هم قطبنما بود؟
ذهن لونا سمت ذهن مادربزرگش کشیده میشد. آیا دانش هم آهنربا بود؟
دختر ماه (:
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان