بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که ماه را نوشید | صفحه ۲۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که ماه را نوشید

بریده‌هایی از کتاب دختری که ماه را نوشید

۴٫۳
(۹۲۵)
عشق گیجش کرده بود. عشق شجاعش کرده بود. عشق سؤالات مبهم را روشن کرده بود
zohreh
«چقدر اندوه تویِ این روح بیچاره جمع شده؟»
zohreh
«صبر بال ندارد. صبر فرار نمی‌کند. نه می‌وزد، نه می‌لزرد، نه می‌لغزد. صبر موجِ اقیانوس است. دودِ کوه‌هاست. خطوط رویِ مرداب است. هم‌نوایی ستاره‌هاست، که بی‌وقفه آواز می‌خوانند.»
zohreh
«ولی همیشه کمتر از اون‌قدری که واقعاً می‌تونستی، ممنون بودی.»
zohreh
کنجکاوی جادوی هوشه. یا شایدم هوش جادوی کنجکاوی باشه.
zohreh
زخم‌هایش همیشه درد می‌کردند. نه به اندازهٔ روز اول و هفته‌های اول. ولی همیشه درد می‌کردند؛ دردِ همیشگیِ چیزی ازدست‌رفته.
zohreh
ولی هنوز دانستن اینکه کارهایش توی خانه‌های خوب جا می‌گیرند به او احساس رضایت می‌داد. از اینکه کاری را با مهارت انجام می‌داد حس خوبی داشت و معمولاً وقتی می‌خواست بخوابد از خودش راضی بود.
zohreh
گاهی حس می‌کرد دنیا برایش خیلی سنگین است. هوا با آن اندوهش، فکر و بدن و احساسش را پوشانده بود؛ درست مثل مه‌ِ غلیظ.
zohreh
هیچ درمونی واسه اندوه نیست.
zohreh
احمق وقتی از زمین بیرون می‌رود می‌پرد، از قلهٔ کوه تا ستاره‌ها تا ناکجایِ ناکجا. ولی دانشمند وقتی از نوشته‌هایش، از قلمش و از کتاب‌های قطورش ناامید می‌شود، سقوط می‌کند. و دیگر پیدا نمی‌شود.
zohreh
هر بار گلرک به او نگاه می‌کرد، زخمی توی قلبش حس می‌کرد. نگران بود که جایش بماند. نگرانی بی‌فایده بود. حتماً جای زخم می‌ماند.
zohreh
«اندوهت خیلی خطرناکه. حواست باشه که هنوز باهاته.» زان اندوه و خاطراتش را بلعید. طوری آن‌ها را دفن کرد که دیگر پیدایشان نکند؛ یا با خودش این‌طور فکر می‌کرد.
zohreh
«اندوهت خیلی خطرناکه. حواست باشه که هنوز باهاته.»
zohreh
دانش همیشه از مغز نمی‌آد. بدنت، قلبت و هدفت هم هستن. بعضی وقتا حتی خاطره‌ها ذهن خودشون رو دارن
me
. ولی چیزی درونش می‌گفت که بلند شود و آن‌قدر او را بزند که نتواند تکان بخورد.
me
«تو از آنچه فکر می‌کنی، خیلی بیشتری.»
me
«این‌همه زیبایی وجود داره. چطور می‌تونی به چیز دیگه‌ای فکر کنی؟»
zohreh
از چیزهای سخت متنفر بود و چیزهایی که غم‌انگیز بودند و چیزهای چندش‌آور. اگر می‌توانست، ترجیح می‌داد به آن‌ها فکر نکند.
zohreh
«ولی اگه من بلد نباشم نگاه مغرورانه کنم چی؟» «تمرین کن بچه‌جان! همین‌طور تمرین کن!»
zohreh
او عاشق کار با چوب بود؛ سختی چوب، بافت زیبایش، بوی خوب خاک‌اره و روغن. این‌ها چیزهای کوچکی بودند که آنتین توی زندگی دوست داشت.
zohreh

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰
۵۰%
تومان